جدول جو
جدول جو

معنی شقذاء - جستجوی لغت در جدول جو

شقذاء
(شَ)
عقاب سخت گرسنه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شقذی ̍ شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ)
خاشاک انداختن در چشم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). خاشه در چشم افکندن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ قذی ̍. (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب). رجوع به قذی شود، در پاداش کسی جدا کردن پاره ای از زمین و جز آن، پیش فرستادن نیکی و بدی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
رغوه شقحاء، سرشیر که در سپیدی خالص نباشد. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، اشقر (سرخ و سپید). (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مؤنث اشقر. زن سرخ و سپید. ج، شقر، شقران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام مادیانی که خودش و صاحبش هر دو کشته شدند.
- امثال:
اشأم من الشقراء. (ناظم الاطباء). اسب شیطان بن لاطم که خود و صاحبش کشته شدند، گویند: اشأم من الشقراء. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
، اسب خالد بن جعفر کلابی که در تندروی بدان مثل زنند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
حشرات الارض و هوام و جانوران ریزۀ زمینی، جانوران خزنده و گزنده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، گرگ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، چوزه های شوات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). و رجوع به شقذ شود، چوزه های مرغ سنگخوار. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به شقذ شود، جمع واژۀ شقذ و شقذ و شقذ. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شقذ شود، جمع واژۀ شقذان. (اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
کسی که خواب نکند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کسی که مردم و هر چیزی را چشم زند. (منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، مرد سخت نگاه زودتر بچشم کننده. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، آفتاب پرست. ج، شقذان. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). روزگردک. (دهار). روزگردک و آن جنسی است از کرباسک. ج، شقذان، شقاذین. (مهذب الاسماء) ، گرگ. (ازاقرب الموارد) (ناظم الاطباء). و رجوع به شقذ شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
مقاذاه. پاداش دادن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). گویند: قاذتیه مقاذاتاً وقذاء، پاداش دادم آن را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(شَقْ قا)
مؤنث اشق ّ. (منتهی الارب). مؤنث اشق ّ. مادیان دراز و گشاده دست و پا. ج، شق ّ. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، زن فراخ شرم. ج، شق ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، دراز. (از اقرب الموارد). و رجوع به اشق ّ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شقا. بدبختی. (از ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (دهار) (منتهی الارب). نقیض سعادت. (از اقرب الموارد).
- شقاء اصغر، (اصطلاح احکام نجوم) بدبختی کهین. مقابل شقاء اکبر و شقاء اوسط. (یادداشت مؤلف).
- شقاء اکبر، (اصطلاح احکام نجوم) بدبختی مهین. مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. (فرهنگ فارسی معین).
- شقاء اوسط، (اصطلاح احکام نجوم) بدبختی میانه. مقابل شقاء اکبر و شقاء اصغر. (فرهنگ فارسی معین).
، سختی و تنگی. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شقا. بدبخت شدن. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (دهار) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد). مصدر به معنی شقاوه (ش / ش و) . رنجه شدن. (ترجمان القرآن). و رجوع به شقا و شقاوت و شقاوه شود، برآمدن دندان پیش. (منتهی الارب) (آنندراج). دندان شتر برآمدن. (تاج المصادر بیهقی)، شانه کردن موی سر کسی را، زدن فرق سر کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شقحاء
تصویر شقحاء
سر شیر
فرهنگ لغت هوشیار
تنگی تیره روزی بینوایی، گمراهی سختی بدبختی. یا شقاء اصغر. بدبختی کهین مقابل شقاء اکبر. و شقاء اوسط. یا شقاء اکبر. بد بختی مهین مقابل شقاء اصغر و شقاء اوسط. یا شقاء اواسط. بدبختی میانه مقابل شقاء اصغر و شقاء اکبر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاء
تصویر شقاء
((ش))
سختی، بدبختی
فرهنگ فارسی معین