جدول جو
جدول جو

معنی شفیهه - جستجوی لغت در جدول جو

شفیهه
(شُ فَ هََ)
مصغر شفه. یعنی لبچه و لب کوچک. (ناظم الاطباء). مصغر شفه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (آنندراج). و رجوع به شفه شود
لغت نامه دهخدا
شفیهه
مصغر شفه: لبک لب کوچک
تصویری از شفیهه
تصویر شفیهه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفیقه
تصویر شفیقه
(دخترانه)
مؤنث شفیق، مهربان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شفیعه
تصویر شفیعه
(دخترانه)
مؤنث شفیع، شفاعت کننده
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شیهه
تصویر شیهه
آواز اسب، بانگ اسب
فرهنگ فارسی عمید
نوزاد برخی جانوران که از نظر ظاهری با موجود بالغ تفاوت دارد و قادر به تولید مثل نیست، لارو، نوچه، کرمینه
فرهنگ فارسی عمید
(شُ وَ هََ)
تصغیرشاه. (منتهی الارب). گوسپند خرد. رجوع به شاه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ هََ / هَِ)
آواز اسب. صهیل. (انجمن آرا) (فرهنگ اوبهی) (از برهان) (از غیاث) (یادداشت مؤلف) (از آنندراج). شنه. شیه. بانگ اسب. صهال. (یادداشت مؤلف) :
همی بست از گرد تک چشم مهر
همی کافت از شیهه گوش سپهر.
اسدی.
گیسوی حوّا شناس پرچم منجوق او
عطسۀ آدم شناس شیهۀ یکران او.
خاقانی.
از شیب تازیانۀ او عرش را هراس
وز شیهۀ تکاور او چرخ را صدا.
خاقانی.
نوای شیهۀ شبدیز خسرو طبع شیرین را
خوش است اما صدای تیشۀ فرهاد از آن خوشتر.
میرزا عرب ناصح (از آنندراج).
- شیهه زدن، فریاد زدن. بانگ برآوردن اسب. بانگ کردن اسب. آواز برآوردن اسب:
گر شیهه ای زند به جوانی ستایمش
ور نقطه ای برد کنمش نام طی ّ ارض.
عرفی.
- شیهه کردن، صدا برآوردن اسب. شیهه زدن:
به گاه قباد این چنین شیهه کرد
کجا کرد با شاه ترکان نبرد.
فردوسی.
، آواز شیر. (یادداشت مؤلف). نعرۀ شیر که از نشاط کند. (فرهنگ اوبهی) :
بانگ او کوه بلرزاند چون شیهۀ شیر
سم او سنگ بدرّاند چون نیش گراز.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ هََ)
لب. ج، شفهات. (ناظم الاطباء) (آنندراج). و رجوع به شفه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ هَِ)
دهی است از دهستان جزیره صلبوخ بخش مرکزی شهرستان آبادان. سکنۀ آن 172 تن. آب از شطالعرب. محصول عمده آنجا خرما و نارنج است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ هی یَ)
شفهی. لبی. (ناظم الاطباء). شفوی. و رجوع به شفوی و شفهی شود.
- الحروف الشفهیه، حروف شفهیه، سه حرف ’ب’ و ’م’ و ’ف’است. (از یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ / قِ)
شفیقه. مؤنث شفیق. (یادداشت مؤلف). رجوع به شفیق شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شیهه
تصویر شیهه
آواز اسب، بانگ اسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفهه
تصویر شفهه
لب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفهیه
تصویر شفهیه
لبی سه وات را لبی گویند ب - ف - م
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفیره
تصویر شفیره
زود شوش زنی که درگای شوس دهد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفیهه
تصویر سفیهه
زن نادان و بی خرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیهه
تصویر شیهه
((شَ هِ))
آواز اسب
فرهنگ فارسی معین
جیغ، صیحه
فرهنگ واژه مترادف متضاد