- شفی
- نمایان شده شخص، نزدیک شدن آفتاب به غروب، برآمدن ماه نو جمع شفا
معنی شفی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
مهربان، دلسوز، رحیم، پرمهر
سوز سرما خنکی، باد سرد، گرمی آفتاب از واژگان دو پهلو، تنک گردیدن جامه نازک شدن جامه، چیز کم
خواهشگر که برای دیگری شفاعت خواهد
کناره پلک چشم که مژه بر آن می روید
کسی که برای دیگری خواهش عفو یا کمک بکند، خواهشگر، شفاعت کننده، در علم حقوق صاحب شفعه
کرانۀ هر چیز
مهربان، دلسوز
سنبه درفش در کفشگری
شفا جستن
شفا یافتن، آرامش خاطر یافتن، بهبود و آسودگی قلب پیدا کردن
یافتنی آشکاره منسوب به کشف مربوط به کشف: آنچه دانستنی و کشفی و کردنی باشد بداند و بگوید. (اوصاف الاشراف)
مصغر شفه: لبک لب کوچک
خظ شکسته را گویند
شفاعت کننده خلق پایمرد مردان محمد ص بن عبدالله: شفیع الوری خواجه بعث و نشر امام الهدی صدر دیوان حشر. (سعدی. کلیات)
زود شوش زنی که درگای شوس دهد
در خوش نویسی، نوعی خط شکسته، نام خوش نویسی که خط شکسته را خوب می نوشته
نوزاد برخی جانوران که از نظر ظاهری با موجود بالغ تفاوت دارد و قادر به تولید مثل نیست، لارو، نوچه، کرمینه
بهبود، درمان
نایش
مهربان، تیمار کننده
نهان، پوشیده، پنهان کردن، گوشه گیر
انجیلی
کم موی شدن، شکافته شدن دست، پراکنده شدن خاک، لاغری، خارگیا، خاک، گیاه خاردار هم آوای غنی گرد خاک باد برده، سبکمغز بی خرد، ابر
ازچینی چای
شفا دهنده، بهبود بخش
منسوب به شش. یا حبابچه های شش. کوچکترین تقسیمات شش که تعداد آنها در حدود 2 میلیون می باشد و نایژکهای انتهایی به آن ها ختم می شود. قطر هر حبابچه ریوی در حدود 4، 1 میلیمتر است و جدار آن چین خورده است و خانه های شش را تشکیل می دهد کیسه های هوایی. یا خانه های ششی. چین خوردگی های دیواره حبابچه های ریوی حفره های ریوی