- شفوی
- لبی
معنی شفوی - جستجوی لغت در جدول جو
- شفوی
- مربوط به لب، لبی مثلاً حروف شفوی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
ساز دهنی
میرآب، گوسپندار
زمستانی گیاه زمستانی منسوب به شتا زمستانی. یا زراعت (محصول) شتوی. کاشتی که در زمستان کنند و در بهار یا تابستان به دست آید
لبی زبانی
دلسوز، مهربان
سرخرنگ سرخگون
گله و شکوه، شکایت، رفع قصه
ورنی، گایخواه منسوب به شهوت. یا قوه شهوی (شهویه)، آنست که قوه باعثه را به جانب امر مطبوع و لذیذی بر انگیزد، میل به جماع
منسوب به صفی الدین اردبیلی هریک از افراد خاندان صفی الدین اردبیلی، جمع صفیون صفویین (بسیاق عربی) صفویان (بسیاق فارسی)
کسی که نسبش به شیخ صفی می رسد
ویژگی کشتی که در زمستان بکارند و حاصلش در بهار یا تابستان به دست آید مانند جو و گندم
نمایان شده شخص، نزدیک شدن آفتاب به غروب، برآمدن ماه نو جمع شفا
شوینده، بشورنده، شستن، شوهر
آنچه از گوشت که بریان شده، گوشت کباب کرده، بریان
شوهر
پسوند متصل به واژه به معنای شوینده مثلاً رخت شوی، مرده شوی
پسوند متصل به واژه به معنای شوینده مثلاً رخت شوی، مرده شوی
شوهر
گوشت کباب کرده، گوشت بریان
لب شکافتگان تیره نانوک ها (نعناع)
سه حرف ف ب م را بدین نام خوانند