جدول جو
جدول جو

معنی شفهاء - جستجوی لغت در جدول جو

شفهاء
(شَ)
مؤنث اشفی ̍. زنی که لبهایش فراهم نیاید. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
خطا کردن رأی کسی و برگردیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ فوه، بمعنی دهان. افواه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
تأنیث اشوه. زن زشت ترشروی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). زن زشتروی. (مهذب الاسماء) ، زن نیکوروی (از اضداد) ، زن شوم نامبارک. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، اسب دراز نیکومنظر یا گشاده دهان گشاده منخرین و این صفت نیکوست در آن. (منتهی الارب). اسب فراخ دهن. (مهذب الاسماء). یا اسب تنگ دهان (از اضداد). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ فَ)
جمع واژۀ شفهه. (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ شفه (ش / ش ف ) . (از اقرب الموارد). رجوع به شفهه و شفه شود
لغت نامه دهخدا
(شُ فَ)
جمع واژۀ شفیع. (دهار) (یادداشت مؤلف) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). جمع واژۀ شافع. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفعا و شفیع شود
لغت نامه دهخدا
(تَ)
دوا کردن. تندرستی دادن کسی را. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء) (آنندراج). بهتری دادن از مرض. (زمخشری). آسانی دادن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار). شفا دادن. (ترجمان القرآن چ دبیرسیاقی ص 61) ، تندرستی خواستن برای کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، فروشدن آفتاب: شفت الشمس. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سفهاء
تصویر سفهاء
جمع سفیه، نادانان نادان بی اطلاع، ابله احمق کم عقل جمع سفهاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرهاء
تصویر شرهاء
خشکسال
فرهنگ لغت هوشیار
ترشروی زن، خوشروی زن از واژگان دو پهلو، سبز گام مرخشه: زن، گشاده دهن اسب، تنگدهن: اسپ از واژگان دو پهلو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شهاء
تصویر شهاء
تیز ورن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سفهاء
تصویر سفهاء
((سُ فَ))
جمع سفیه
فرهنگ فارسی معین