جدول جو
جدول جو

معنی شفنده - جستجوی لغت در جدول جو

شفنده
سیلی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفوده
تصویر شفوده
ایام هفته از شنبه تا جمعه، هفته
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
ترسنده، رمنده، بوینده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شونده
تصویر شونده
انجام یابنده، هستی یابنده، رونده
فرهنگ فارسی عمید
(شَ وَ دَ / دِ)
یعنی هستی یابنده، چه شدن بمعنی بودن است و بود هستی و نابودی نیستی. (از انجمن آرا ذیل شوندان). هستی یابنده، انجام گردنده، رونده. مقابل آینده. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
هفته، یعنی از شنبه تا آدینه. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی هفته است. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) :
بود در دو حرز رهی وصف خلقت
به ماه و به سال و به روز و شفوده.
حکیم علی فرقدی (از آنندراج).
و رجوع به هفته شود
لغت نامه دهخدا
(شِ رِ دَ / دِ)
در تداول عامه سخت لخت لخت و پاره پاره. (از یادداشت مؤلف). به معنی ژولیده و پاره پاره و بدسرووضع و شلخته و بی بندوبار، تقریباً مرادف ’شندره’ است. (فرهنگ لغات عامیانه)
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ دَ / دِ)
مردم شجاع و دلاور. (از برهان) (آنندراج) ، آشفته شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، پوینده، بیهوش شده. (برهان). بیهوش. (آنندراج) (انجمن آرا) ، بانگ و غریو برآورنده (ازتشنگی و گرسنگی). (فرهنگ فارسی معین) ، بیم زده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) :
شمنده مرغ بدان برج برفشاند پر
رمنده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام.
عنصری
لغت نامه دهخدا
(خُ فَ دَ /دِ)
جهنده. (یادداشت بخط مؤلف) :
هم آهو خفنده ست و هم تیزتک
هم آزاده خو مطوع و تیزگام.
فرالاوی
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
نعت مفعولی از شاندن. رجوع به شاندن شود:
از بنفشه مرز او چون شانده بر زنگار نیل
از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر.
قطران.
بدسگال تو رنجه دارد جان
شانده در دل ز غم نهال از تو.
سوزنی
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ دَ)
نوعی کشتی جنگی. (از تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ج 1 ص 16)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شفنه
تصویر شفنه
تیز بین تیز نگر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شفوده
تصویر شفوده
هفته اسبوع (از شنبه تا جمعه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
دلاور و شجاع، بیهوش، بیم زده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شونده
تصویر شونده
انجام گردنده، هستی یابنده، رونده مقابل آینده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کفنده
تصویر کفنده
از هم باز شونده، از هم باز کننده شکافنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرنده
تصویر شرنده
لخت لخت و پاره پاره، ژولیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
بوینده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از کفنده
تصویر کفنده
((کَ فَ دَ یا دِ))
از هم باز شونده، از هم باز کننده، شکافنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شمنده
تصویر شمنده
((شَ مَ دِ))
رمنده، ترسنده، بیهوش شونده، آشفته شونده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفوده
تصویر شفوده
((شُ دَ یا دِ))
هفته، ایام هفته
فرهنگ فارسی معین