یعنی هستی یابنده، چه شدن بمعنی بودن است و بود هستی و نابودی نیستی. (از انجمن آرا ذیل شوندان). هستی یابنده، انجام گردنده، رونده. مقابل آینده. (فرهنگ فارسی معین)
یعنی هستی یابنده، چه شدن بمعنی بودن است و بود هستی و نابودی نیستی. (از انجمن آرا ذیل شوندان). هستی یابنده، انجام گردنده، رونده. مقابل آینده. (فرهنگ فارسی معین)
هفته، یعنی از شنبه تا آدینه. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی هفته است. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) : بود در دو حرز رهی وصف خلقت به ماه و به سال و به روز و شفوده. حکیم علی فرقدی (از آنندراج). و رجوع به هفته شود
هفته، یعنی از شنبه تا آدینه. (ناظم الاطباء) (از برهان). به معنی هفته است. (آنندراج) (انجمن آرا) (از فرهنگ اوبهی) (از فرهنگ جهانگیری) : بود در دو حرز رهی وصف خلقت به ماه و به سال و به روز و شفوده. حکیم علی فرقدی (از آنندراج). و رجوع به هفته شود
در تداول عامه سخت لخت لخت و پاره پاره. (از یادداشت مؤلف). به معنی ژولیده و پاره پاره و بدسرووضع و شلخته و بی بندوبار، تقریباً مرادف ’شندره’ است. (فرهنگ لغات عامیانه)
در تداول عامه سخت لخت لخت و پاره پاره. (از یادداشت مؤلف). به معنی ژولیده و پاره پاره و بدسرووضع و شلخته و بی بندوبار، تقریباً مرادف ’شندره’ است. (فرهنگ لغات عامیانه)
مردم شجاع و دلاور. (از برهان) (آنندراج) ، آشفته شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، پوینده، بیهوش شده. (برهان). بیهوش. (آنندراج) (انجمن آرا) ، بانگ و غریو برآورنده (ازتشنگی و گرسنگی). (فرهنگ فارسی معین) ، بیم زده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : شمنده مرغ بدان برج برفشاند پر رمنده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام. عنصری
مردم شجاع و دلاور. (از برهان) (آنندراج) ، آشفته شونده. (فرهنگ فارسی معین) ، پوینده، بیهوش شده. (برهان). بیهوش. (آنندراج) (انجمن آرا) ، بانگ و غریو برآورنده (ازتشنگی و گرسنگی). (فرهنگ فارسی معین) ، بیم زده. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) : شمنده مرغ بدان برج برفشاند پر رمنده رنگ بر آن سنگ برگذارد گام. عنصری
نعت مفعولی از شاندن. رجوع به شاندن شود: از بنفشه مرز او چون شانده بر زنگار نیل از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر. قطران. بدسگال تو رنجه دارد جان شانده در دل ز غم نهال از تو. سوزنی
نعت مفعولی از شاندن. رجوع به شاندن شود: از بنفشه مرز او چون شانده بر زنگار نیل از شکوفه شاخ او چون هشته بر مینا گهر. قطران. بدسگال تو رنجه دارد جان شانده در دل ز غم نهال از تو. سوزنی