- شفن
- نگریستن به کنج چشم، زیرک، چشمداشت، رخنخواه رخن در پهلوی برابراست با ارث تازی و رخنخواه کسی است که چشم به رخن یکی از نزدیکان یا خویشان دوخته است. تیز بین تیز نگر
معنی شفن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تیز بین تیز نگر
سفره ماهی
یونانی تازی گشته بوتیمار فرمخورک از مرغان آبی
پراکنده پریشان
پوشیده وپنهان کردن در خاک، مستور و مخفی کردن چون دفن میت
خاکسپاری، گوراندن
بهبود، درمان
بزرگی
سایبان، داربست
پلک، نیام، بیخ رز پلک چشم، غلاف شمشیر، جمع اجفان جفون اجفون
به مشت گرفتن، گرد بر انگیختن ستور، رفتن با دو دست
زبره پوست، سوهان، تیشه، تراشا، وزش، خاکرفت با باد، جمع سفینه، کشتی ها پوست کندن، تراشیدن پوست درشت از ماهی یا نهنگ و غیره که بر قبضه شمشیر وصل کنند تا خوب گرفته شود، دسته شمشیر، غلاف، سوهان آهنی و سنگی که بدان تراشند و تابان کنند، تیشه چوب تراشی، جمع سفینه کشتیها
کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم، سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه کار حال، امر بزرگ امر مهم جمع شئون (شوء ون)، جمع الجمع شئونات. در شئامت. در حق درباره
نگرنده باشگفتی
پارسی تازی گشته ششن (معلوم کردن عیار طلا و نقره) شش سری
صدف، که گوش ماهی باشد
کناره سوی زی
نزدیک گردیدن، پرگوشتی درکودک
بارکردن بارگیری، پرکردن، دوراندن کینه ورزی
اندوه، حزن
سپری کردن، گذشتن
خراش خلش
پراکندن، ژولیدن برگ خشک
ریسمان دراز، با ریسمان بستن رسن دراز ریسمان طویل، جمع اشطان
بافتن
راهب بودایی یا برهمایی، بت پرست
کم کردن، اندک، هموار کردن زمین را پس از شخم
نمایان شده شخص، نزدیک شدن آفتاب به غروب، برآمدن ماه نو جمع شفا
نادان ابله، بی هنر بی مایه، کهنه فرسوده
سرخی شام و بامداد، سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب
اندک از هر چیزی، ترا پدیدی تنکی نازکی