نوعی از بازی که از پس کسی دست بر سرین آن زده وی را بر زمین زنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : مساتاه، با همدیگر به بازی شفلقه بازی کردن. (منتهی الارب)
نوعی از بازی که از پس کسی دست بر سرین آن زده وی را بر زمین زنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) : مساتاه، با همدیگر به بازی شفلقه بازی کردن. (منتهی الارب)
مهربانی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (دهار). رحمت و رأفت و حنو و انعطاف. (اقرب الموارد). و رجوع به شفقت شود، ضعف. (از اقرب الموارد) ، عطوفت توأم با ترس، از این روست که خدای تعالی با صفت شفقت وصف نمیشود. (از اقرب الموارد)
مهربانی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء) (ناظم الاطباء) (دهار). رحمت و رأفت و حنو و انعطاف. (اقرب الموارد). و رجوع به شفقت شود، ضعف. (از اقرب الموارد) ، عطوفت توأم با ترس، از این روست که خدای تعالی با صفت شفقت وصف نمیشود. (از اقرب الموارد)
کوبه و میخکوب چوبین. (ناظم الاطباء). کوبه که بدان چیزی را شکنند. (آنندراج) (منتهی الارب) ، چابک سوار. (ناظم الاطباء) ، کسی که اسب را تربیت کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
کوبه و میخکوب چوبین. (ناظم الاطباء). کوبه که بدان چیزی را شکنند. (آنندراج) (منتهی الارب) ، چابک سوار. (ناظم الاطباء) ، کسی که اسب را تربیت کند. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
شفقت. مهربانی کردن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مهربان شدن. (المصادر زوزنی). بذل همت است برای ازمیان بردن مطلب یا امر خلاف میل از مردم. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). و رجوع به شفقت شود
شفقت. مهربانی کردن بر کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مهربان شدن. (المصادر زوزنی). بذل همت است برای ازمیان بردن مطلب یا امر خلاف میل از مردم. (از تعریفات جرجانی) (از اقرب الموارد). و رجوع به شفقت شود
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق
نیمه جدا، لپه از گیاهان این واژه در برخی فرهنگ های فارسی فلقه آمده نصف شی شکافته نیمه چیزی که از هم شکافته باشند. نصف شی شکافته، پاره چیزی قطعه، جمع فلق