- شفف
- اندک از هر چیزی، ترا پدیدی تنکی نازکی
معنی شفف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
بهبود، درمان
آبرو، بزرگ منشی، پیره ها، نزدیک به
اندک، هنگام
نشان، پی، اثر
پرزه چپانه دارویی است که در چشم استعمال شود، دارویی جامد و مخروطی که آن را در مقعد گذارند تا موجب اجابت شکم گردد، جمع شیافات
سایه ازدور همدیس سیاهی، کجی رخساره، تاریکی تکه تکه بریدن
شیفته کردن دوستی کسی دل کسیرا، شادمانی، شیفتگی، خوشدلی
شاه ماهی
بزرگ و بلند قدر و عالی مرتبه گردیدن، بزرگوار شدن، بلندی، آبرو
سفال ریزه سفال
سوز سرما خنکی، باد سرد، گرمی آفتاب از واژگان دو پهلو، تنک گردیدن جامه نازک شدن جامه، چیز کم
نمایان شده شخص، نزدیک شدن آفتاب به غروب، برآمدن ماه نو جمع شفا
نگریستن به کنج چشم، زیرک، چشمداشت، رخنخواه رخن در پهلوی برابراست با ارث تازی و رخنخواه کسی است که چشم به رخن یکی از نزدیکان یا خویشان دوخته است. تیز بین تیز نگر
نادان ابله، بی هنر بی مایه، کهنه فرسوده
سرخی شام و بامداد، سرخی افق پس از غروب آفتاب تا نماز خفتن و نزدیک آن و یا نزدیک تاریکی شب
گوشواره
جفت، زوج
پارسی تازی گشته شفشف گونه ای ماهی
پارسی تازی گشته شفش گونه ای ماهی رودخانه ای در پارسی به نای پنبه زنی و شاخ درخت کجواج و بیخ درخت نیز شفش گویند
کناره لبه، پلک، کناره چوز، کناره زهدان، رود کنار، تیزی تیغ
گنده، ناهموار، کلفت
آنچه از نفوذ شعاع مانع نشود، مانند شیشه، جسمی که حاجب دیدار ماورا خود نباشد چون هوا
بشازش درمان بهبودی تندرستی، داروی دل بهبود یافتن از بیماری، بهبودی رهایی از مرض، دوا درمان، جمع اشفیه، تندرستی و بهبود از مرض، بهبود پذیر
ماله کشاورزی
جمع صفه، پیش زین ها ستاوند ها نشستنگاه سوار از زین اسب، ایوان مسقف، غرفه مانندی در درون اطاق بزرگ که کف آن کمی بلندتر است و بزرگان در آن نشینند شاه نشین، خانه تابستانی سقف دار، جمع صفف صفاف. یا صفه حمام. ایوانی که در آن رخت کنند و پوشند سربینه گرمابه
بی هنر، نادان، ابله، برای مثال پنداشت همی حاسد کاو باز نیاید / بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید (رودکی - ۵۰۰) ، جلف
سرخی هنگام غروب خورشید، بیم، ترس
شاخۀ درخت که کج و خمیده باشد، ریشۀ درخت
خوش دل شدن، خوشحال شدن، خوش دلی، شادمانی
تندرستی دادن، کسی را از بیماری رهانیدن، تندرست ساختن، بهبود و رهایی از مرض، جمع اشفیه، دوا، دارو، درمان