جدول جو
جدول جو

معنی شفشاونی - جستجوی لغت در جدول جو

شفشاونی
شیخ عبدالقادر بن عبدالکریم وردیقی خیرانی شفشاونی. او راست: 1- بغیهالمشتاق لاصول الدیانه و المعارف و الاذواق و نهایه سیر السیاق الی حضره الملک الخلاق (در تصوف) چ بولاق 1299 هجری قمری 2- شمس الهدایه لتذکار اهل النهایه و ارشاد اهل البدایه، و آن رساله ای است درباره قضاوت بر مذاهب چهارگانه. (از معجم المطبوعات مصر)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

قطعۀ آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگر طلا یا نقره را با آن می کشد تا باریک و مفتول شود، حدیده
فرهنگ فارسی عمید
(اَ شَ)
منسوب به افشوان، و احمد بن ابراهیم بن عبدالله بن اسد بن کامل بن خالد، بدان نسبت شهرت دارد. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
شفشاهنج. (ناظم الاطباء) (ازبرهان) (از غیاث اللغات). شفتاهنج. شفتاهنگ. شاید از شفشه به معنی شوشه و آهنگ به معنی کشنده. (یادداشت مؤلف). شفشاهنج. (از فرهنگ جهانگیری) :
ز زخم ناوک مژگان او بود هر شب
بسیط چرخ مشبک بسان شفشاهنگ.
نجیب الدین جرفادقانی (از جهانگیری).
کوه محروق آنک و چون زر به شفشاهنگ در
دیو را زو در شکنجۀ حبس خذلان دیده اند.
خاقانی.
، حلاج، کمان حلاجی، مشتۀ حلاجی یعنی چوبی که در وقت پنبه زدن بر زه کمان میزنند، شاخسار. (ناظم الاطباء) (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(شَ هََ)
شفشاهنگ. حدیده. (ناظم الاطباء). تخته فولاد پرسوراخ که تار آهن و غیره از آن بردارند، تا هموار و باریک شود. (انجمن آرا) (آنندراج) (فرهنگ جهانگیری). بر وزن و معنی شفتاهنج است. (از برهان). شاید از کلمه شفش، شوش، شوشه، و آهنج، مخفف هنجنده، به معنی کشنده باشد. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شفتاهنج شود، شکنجه بود. (لغت فرس اسدی) :
بفرمودش که خواهر را بفرهنج
به شفشاهنج فرهنگش درآهنج.
(ویس و رامین).
، شاخسار. (فرهنگ جهانگیری). و رجوع به شفشاهنگ شود
لغت نامه دهخدا
(فَ وَ)
نسبتی است اجدادی. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(وو)
گهواره پوش را گویند یعنی چادری که بر روی گهوارۀ اطفال پوشند و به عربی معوز خوانند. (برهان قاطع) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
آهن یا فولاد سوراخ دار زرگران که بدان طلا و نقره را می کشند تا به صورت سیمی باریک در آید، کمان حلاجی، مشته حلاجی، شاخسار
فرهنگ لغت هوشیار
آهن یا فولاد سوراخ دار زرگران که بدان طلا و نقره را می کشند تا به صورت سیمی باریک در آید، کمان حلاجی، مشته حلاجی، شاخسار
فرهنگ لغت هوشیار
((شَ هَ))
آهن یا فولاد سوراخ سوراخ که زرگران به وسیله آن طلا و نقره را می کشند تا به صورت سیمی باریک درآید، کمان حلاجی، شاخسار
فرهنگ فارسی معین