- شفره
- کارد بزرگ، کرانه پیکان و تیزی آن
معنی شفره - جستجوی لغت در جدول جو
- شفره
- ابزار آهنی دم تیز که با آن چرم را می برند یا پشت چرم و تیماج را با آن می تراشند، گهزن، نشکرده، نشگرده، گزن
- شفره ((شَ رَ یا رِ))
- کارد بزرگ و پهن، تیزی شمشیر
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
سوراخ، چاله، گودال، مغاک
کبردیس از گیاهان
ار ار بانگ خر درون میان میانه
گودال، چاله، خندق
پیمان، پناه
پارچه گسترده که بر آن خوردنی نهند
هیئت، لباس
برز بالا
اخگر پاره ظتش که بچهد
رمکانگاه زیر شکم که موی زهار می روید، رمکان موی چوز موی، دختر
نیمه ای نر نیمه ای ماده دو نیمه نر ماده
نسب نامه، فهرست اسامی گذشتگان که بترتیب نوشته شده باشد
بی سلیقه و بی نظم
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
تباهرفتاری
سرخ و سپید
زود شوش زنی که درگای شوس دهد
تیز بین تیز نگر
شفقت در فارسی مهربانی دلسوزی نرمدلی (شفقه به فتحات در اصل لغت بمعنی ترس است و مجازا به معنی مهربانی مستعمل شده) ترس از بدی و زشتی
ورفانی خواهشگری، هده همسایگی هده هنبازی، دیوانگی، چشم زخم حق همسایگی. یا حق شفعه. هر گاه مال غیر منقول قابل تقسیمی بین دو تن مشترک باشد و یکی از دو شریک حصه خود را به فصد بیع به شخص ثالثی منتقل کند شریک دیگر حق دارد قیمتی را که مشتری داده است به او بدهد و حصه مبیعه را تملک کند. این حق را حق شفعه و صاحب آن را شفیع گویند
شوشه طلا نقره گداخته
چاپلوسی چرب زبانی
گل و لایی که بروی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند
پراکندگی
جمع شفه، لبان جمع شفه لبها لبان
شکارچی، شکار کننده، صید
آب انگور که آنرا جوشانده تا غلیظ شود
مشهور، نامدار
جسمی است سفید و متبلور شبیه نمک که در شوره زارها بدست میاید، بطریق مصنوعی هم ساخته میشود