نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش مرکزی شهرستان فومن. مرکز آن قصبۀ شفت است که روزهای دوشنبه بازار عمومی دارد. قسمت جنوب دهستان کوهستانی و قسمت شمال آن جلگه و مستور از جنگل. از 47 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل یافته و جمعیت آن در حدود سی هزار تن است. دیه های مهم آن چوبر، چماچاه، سیامزگی، مردخه، احمد سرگوراب، کمسار است. از مرکز دهستان دو راه فرعی به رشت و فومن احداث شده و فقط در فصل غیربارانی قابل استفاده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
نام یکی از دهستان های چهارگانه بخش مرکزی شهرستان فومن. مرکز آن قصبۀ شفت است که روزهای دوشنبه بازار عمومی دارد. قسمت جنوب دهستان کوهستانی و قسمت شمال آن جلگه و مستور از جنگل. از 47 آبادی کوچک و بزرگ تشکیل یافته و جمعیت آن در حدود سی هزار تن است. دیه های مهم آن چوبر، چماچاه، سیامزگی، مردخه، احمد سرگوراب، کمسار است. از مرکز دهستان دو راه فرعی به رشت و فومن احداث شده و فقط در فصل غیربارانی قابل استفاده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
خم و کج و ناراست و ناهموار. (ناظم الاطباء) (از برهان). چیز کج و ناهموار. (آنندراج) (انجمن آرا) ، مرد نادان و ابله، و در آذربایجان بدین معنی به فتح استعمال کنند. (آنندراج) (از انجمن آرا)
خم و کج و ناراست و ناهموار. (ناظم الاطباء) (از برهان). چیز کج و ناهموار. (آنندراج) (انجمن آرا) ، مرد نادان و ابله، و در آذربایجان بدین معنی به فتح استعمال کنند. (آنندراج) (از انجمن آرا)
آدم سبک عقل، دیوانه، خل، ماستی که خوب نگرفته و آبکی شده باشد، نام مکانی در ولوپی در منطقه ی سوادکوه، نام محلی بین راه.، شاخه های نازک و ترکه ای درخت، آغل، کپک
آدم سبک عقل، دیوانه، خل، ماستی که خوب نگرفته و آبکی شده باشد، نام مکانی در ولوپی در منطقه ی سوادکوه، نام محلی بین راه.، شاخه های نازک و ترکه ای درخت، آغل، کپک
شلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، رنگینان، شفرنگ، مالانک، رنگینا، شکیر، تالانک، تالانه، شلیر
شَلیل، درختی از تیرۀ گل سرخیان با میوه ای لطیف و شیرین و شبیه زردآلو به رنگ سرخ و زرد، رَنگینان، شَفرَنگ، مالانَک، رَنگینا، شَکیر، تالانَک، تالانِه، شَلیر
خاکشیر، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های دراز و گل های کوچک زرد رنگ، دانه های سرخ رنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده می شود، خاکشو، خاکشی تخم خاکشیر
خاکشیر، گیاهی خودرو با شاخه های باریک، برگ های دراز و گل های کوچک زرد رنگ، دانه های سرخ رنگ این گیاه که در غلاف نازکی جا دارد و به عنوان ملین استفاده می شود، خاکشو، خاکشی تخم خاکشیر
گلوله ای از ریسمان که بر دوک پیچیده شود. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از برهان) ، ابتدای طلوع آفتاب، هر چیز نازک و لطیف، تختخواب. (ناظم الاطباء) ، تباهی و کرم که در چرم و پوست پدید آید: قد حلم الادیم، شفته یا شته پیدا کرد چرم. شته. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شته شود، ریم بسته بر جراحتی. (یادداشت مؤلف) : سر خمخانه را ناسور پیدا کرده بیطارم به نیشی شفتۀ دو کفتۀ یک هفته بردارم. سوزنی. ، خشک کردۀ میوه ها باشد. (از یادداشت مؤلف) : قدی چو قامت... و سری چوگندۀ...وز لبی چو شفتۀ آلو رخی چو پردۀ نار. سوزنی
گلوله ای از ریسمان که بر دوک پیچیده شود. (از آنندراج) (از غیاث اللغات) (ناظم الاطباء) (از برهان) ، ابتدای طلوع آفتاب، هر چیز نازک و لطیف، تختخواب. (ناظم الاطباء) ، تباهی و کرم که در چرم و پوست پدید آید: قد حلم الادیم، شفته یا شته پیدا کرد چرم. شته. (یادداشت مؤلف). و رجوع به شته شود، ریم بسته بر جراحتی. (یادداشت مؤلف) : سر خمخانه را ناسور پیدا کرده بیطارم به نیشی شفتۀ دو کفتۀ یک هفته بردارم. سوزنی. ، خشک کردۀ میوه ها باشد. (از یادداشت مؤلف) : قدی چو قامت... و سری چوگندۀ...وز لبی چو شفتۀ آلو رخی چو پردۀ نار. سوزنی
دوغابی از آهک و خاک و شن و یا سنگریزه که در پیهای عمارت ریزند و روی آن جرزها بنا کنند. گل و لایی که به روی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند. (ناظم الاطباء). گل کم آب. گل بسیار کم آب. گل زفت و نیم تر که بر روی نی و حصیر و تیر ریزند سقف بنا را و یا زیرسازی خیابان و پی ریزی بنا را. غماء. غمی. (از یادداشت مؤلف). - شفته پلو، پلو که بسیار آبدار باشد. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب ’مثل شفته’ شود. - شفته ریختن، ریختن گل کم آب بر سقف و جز آن. (از یادداشت مؤلف). ریختن دوغاب آهک با سنگ و سنگریزه زیر پی دیوار و جرز بر آن بنا کردن. - شفته ریزی، عمل ریختن دوغاب و سنگ و آهک زیر بنا، یا عمل نهادن گل بر روی تیر و نی سقف و جز آن. شفته ریختن. (از یادداشت مؤلف). - شفته و کوفته، پلو بد و بسیار نرم پخته شده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب ’مثل شفته’ شود. - مثل شفته، پلو که آب آن بسیار باشد و آن عیب است. (یادداشت مؤلف)
دوغابی از آهک و خاک و شن و یا سنگریزه که در پیهای عمارت ریزند و روی آن جرزها بنا کنند. گل و لایی که به روی تیرهای عمارت گسترده و بالای آن کاهگل اندود نمایند. (ناظم الاطباء). گل کم آب. گل بسیار کم آب. گل زفت و نیم تر که بر روی نی و حصیر و تیر ریزند سقف بنا را و یا زیرسازی خیابان و پی ریزی بنا را. غماء. غمی. (از یادداشت مؤلف). - شفته پلو، پلو که بسیار آبدار باشد. (از یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب ’مثل شفته’ شود. - شفته ریختن، ریختن گل کم آب بر سقف و جز آن. (از یادداشت مؤلف). ریختن دوغاب آهک با سنگ و سنگریزه زیر پی دیوار و جرز بر آن بنا کردن. - شفته ریزی، عمل ریختن دوغاب و سنگ و آهک زیر بنا، یا عمل نهادن گل بر روی تیر و نی سقف و جز آن. شفته ریختن. (از یادداشت مؤلف). - شفته و کوفته، پلو بد و بسیار نرم پخته شده. (یادداشت مؤلف). و رجوع به ترکیب ’مثل شفته’ شود. - مثل شفته، پلو که آب آن بسیار باشد و آن عیب است. (یادداشت مؤلف)
دیوانه و مجنون و بی عقل. (ناظم الاطباء). مخفف شیفته. (یادداشت مؤلف) : بر مراد خویشتن گویی همی در دین سخن خویشتن را شفته گشتی تکیه کردی بر هوا. ناصرخسرو. ، پریشان و آشفته از عشق و محبت و شیفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به شیفته شود
دیوانه و مجنون و بی عقل. (ناظم الاطباء). مخفف شیفته. (یادداشت مؤلف) : بر مراد خویشتن گویی همی در دین سخن خویشتن را شفته گشتی تکیه کردی بر هوا. ناصرخسرو. ، پریشان و آشفته از عشق و محبت و شیفته. (ناظم الاطباء). و رجوع به شیفته شود