جدول جو
جدول جو

معنی شفاهاً - جستجوی لغت در جدول جو

شفاهاً(نَ فَ گُ سَ / سِ دَ)
هر آنچه روبرو گفته شود. ضد کتبی. (ناظم الاطباء). بمشافهه. بزبان. لفظاً. حضوراً. زبانی. نه به پیغام. برخلاف پیغام. برخلاف کتباً. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
سخنی که رو به رو و با زبان گفته می شود، زبانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صفاهان
تصویر صفاهان
اصفهان، برای مثال ور پردۀ عشاق صفاهان و حجاز است / از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد (سعدی - ۹۵ حاشیه)
فرهنگ فارسی عمید
(طَ سَ مَ)
هم سخن شدن با کسی. مفاوهه، نازیدن و فخر کردن. مفاوهه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نُ گِ رِ تَ)
خبرهائی که از دهان مردم بیرون می آید و صدق و کذب آن معلوم نیست. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
نام پرده ای از موسیقی. (آنندراج) (غیاث)
لغت نامه دهخدا
(نَ فَ گُ دَ)
مقابل جنوباً. از سمت شمال. از طرف شمال. حد شمالی: شمالاً به زمین فروشنده محدود است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اُ تُ)
شفاسازنده. نافع و سودمند و شفادهنده. (ناظم الاطباء) :
به دستان دوستان را کیسه پرداز
به زخمه زخم دلها را شفاساز.
نظامی.
، دارویی که تندرستی آورد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
مخفف اصفهان است:
تب زده زهر اجل خورد و گذشت
گلشکرهای صفاهان چه کنم.
خاقانی.
هادی امت و مهدی زمان کز قلمش
قمع دجال صفاهان به خراسان یابم.
خاقانی.
ای خراسان ترا شهاب نزیست
وی صفاهان ترا مجال نماند.
خاقانی.
ز پیروزی چرخ پیروزه رنگ
نبودش بسی در صفاهان درنگ.
نظامی.
کنون سر همه التفاتها آن است
که یک دوسال دهی رخصت صفاهانم.
صائب.
رجوع به اصفهان شود
لغت نامه دهخدا
(صِ)
نام پرده ای از موسیقی که آن را در آخر شب سرایند. (آنندراج) :
راست نهادند پرده هاش و به بختم
پردۀ کژ دیدم از ستای صفاهان.
خاقانی.
ور پردۀ عشاق صفاهان و حجاز است
از حنجرۀ مطرب مکروه نزیبد.
سعدی
لغت نامه دهخدا
تصویری از شفاها
تصویر شفاها
لفظاً، حضوراً، زبانی، روبرو گفته شود
فرهنگ لغت هوشیار
ستبر لب: لفچ خروشان ز کابل همیرفت زال فرو هشته لفنچ و بر آورده یال (فردوسی) لبی زبانی منسوب به شفاه لبی زبانی. یا امتحان شفاهی. آزمایشی که حضورا به عمل آورند مبنی بر پرسش و پاسخ زبانی است ربانی مقابل کتبی
فرهنگ لغت هوشیار
پارسی تازی گشته سپاهان نام پرده ای از خنیا که در پایان شب سرایند اصفهان، پرده ای است از موسیقی قدیم که آن را در آخر شب می سرودند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صفاهان
تصویر صفاهان
سپاهان، اسم شهر اصفهان، یکی از نواهای موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
((ش))
منسوب به شفاه، لبی، زبانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
Orally, Verbally
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
oralement, verbalement
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
मौखिक रूप से , मौखिक रूप से
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
โดยวาจา , ด้วยวาจา
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
kwa mdomo, kwa maneno
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
sözlü olarak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
口頭で , 言葉で
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
בעל פה , בעל פה
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
구두로
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
secara lisan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
mündlich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
mondeling
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
oralmente, verbalmente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
oralmente, verbalmente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
oralmente, verbalmente
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
口头地 , 口头上
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
ustnie
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
усно , усно
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
устно , устно
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شفاهی
تصویر شفاهی
মৌখিকভাবে , মৌখিকভাবে
دیکشنری فارسی به بنگالی