جدول جو
جدول جو

معنی شغوش - جستجوی لغت در جدول جو

شغوش
(شُ / شَ)
شغوشی. گندم بلایه آمیخته با شلیم. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). گندمی پست آمیخته به گال بنگ، و اصمعی گوید شغوش فارسی معرب است. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از آغوش
تصویر آغوش
بغل، بر، سینه
غلام، برای مثال مگر نیک بختت فراموش شد / چو دستت در آغوش «آغوش» شد (سعدی۱ - ۱۷۵)، کنایه از بنده، برای مثال ای خواجۀ ارسلان و آغوش / فرمانده خود مکن فراموش (سعدی - ۱۶۰)
در آغوش گرفتن: کسی را در بغل گرفتن و دو دست را دایره وار دور تنۀ او فراهم آوردن و او را به سینه چسباندن، به آغوش کشیدن
فرهنگ فارسی عمید
(شَپْ پو)
کلاه و طاقیه و تخفیفه را گویند. (برهان). کلاه و سرپوش. پوشاک سر. (ناظم الاطباء) :
ای روز دو عالم را پوشیده کلاه تو
نامش به چه معنی تو شپوش نهادستی.
سنایی.
، بالاپوش. (برهان) (از ناظم الاطباء) ، لحاف. (برهان) ، پلنگ پوش، ملحفه و ملافه. (ناظم الاطباء). رجوع به شب پوش شود
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِ نَ وِ)
شنو. اسم مصدر و مصدر دویم شنیدن. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(وو)
دزی گوید که شاوش همان جاویش باشد. (دزی ج 1 ص 317). جاوش. جاویش. چاوش. چاووش. شاویش. رجوع به هر یک از کلمات فوق شود
لغت نامه دهخدا
آگوش. آگش. بغل. میان دو دست فراهم آورده چون از آن دو، دائره واری کنند:
پیری آغوش باز کرده فراخ
تو همی گوش با شکافۀ غوش.
کسائی.
سیاوش فرود آمد از نیل رنگ
پیاده گرفتش (پیران را به آغوش تنگ.
فردوسی.
گرفتش به آغوش کاوس شاه
ز زالش بپرسید و از رنج راه.
فردوسی.
ز من بد سخن نشنود گوش تو
جدائی نجویم ز آغوش تو.
فردوسی.
همی تیره بینم دل و هوش تو
همی گور بینم در آغوش تو.
فردوسی.
تو بندوی را سر به آغوش گیر
مگو ایچ گفتارنادلپذیر.
فردوسی.
در آغوش آنچنان گیرم تنت را
که نبود آگهی پیراهنت را.
نظامی.
می باش چو خار حربه بر دوش
تا خرمن گل کشی در آغوش
هزار آغوش را پر کرده از خار
یک آغوش از گلش ناچیده دیّار.
نظامی.
وصال دولت بیدار ترسمت ندهند
که خفته ای تو در آغوش بخت خواب زده.
حافظ.
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی
تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان
او ز من دلقی رباید رنگ رنگ.
؟
و این کلمه غیر از بر و کنار فارسی و حجر عربی است، چه در بر گرفتن و در کنار گرفتن تنها با یک دست نیم حلقه کرده و با یک سوی تن گرفتن باشد. و بغل در استعمال کنونی اعم از آغوش و بر و کنار است:
یکی ساعت از وی نبودش قرار
در آغوش بودیش یا در کنار.
شمسی (یوسف و زلیخا).
، توسعاً، گردن:
ور نبود دلبر همخوابه پیش
دست توان کرد در آغوش خویش.
سعدی (گلستان).
- در آغوش گرفتن، به آغوش کشیدن. در میان دو دست فراهم آورده، بخود دوسانیدن کسی یا چیزی را.
- یکدیگر را در آغوش کشیدن، تعانق. معانقه.
، آن مقدار از گیاه یا چوب و کاغذ و مانند آن که به آغوش توان برداشت: یک آغوش، یک بغل.
آن روی او بسان یک آغوش غوش خشک
وآن موی او بسان یک آغوش غوشنه.
یوسف عروضی.
هزارآغوش را پر کرده از خار
یک آغوش از گلش ناچیده دیّار.
نظامی.
- آغوش بستن کتاب، ضبر کتب. (ادیب نطنزی).
- یک آغوش از هر چیز که باشد، حزمه.
- یک آغوش کتاب یا کاغذ، اضباره.
- یک آغوش گیاه، ضغث.
، نامی از نامهای غلامان و بندگان ترک:
ای خواجۀ ارسلان و آغوش
فرمان ده خود مکن فراموش.
سعدی.
وشاقی پریچهره در خیل داشت
که طبعش بدو اندکی میل داشت...
مگر پاسبانت فراموش شد
که دستت در آغوش آغوش شد؟
سعدی
لغت نامه دهخدا
(شَ/ شُ شی ی)
شغوش. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). رجوع به شغوش شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شغل. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج شغل، به معنی کار. (آنندراج). و رجوع به شغل شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
بغل، سینه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شپوش
تصویر شپوش
کلاه و طاقیه، بالا پوش، لحاف
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغول
تصویر شغول
جمع شغل، کار ها پیشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغوب
تصویر شغوب
آشوبگر شور انگیز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
میان دو دست فراهم آورده، بغل
به آغوش کشیدن: به خود چسباندن کسی یا چیزی را
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
حضنٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
Embracement
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
étreinte
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
abrazo
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
kukumbatia
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
Umarmung
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
обійми
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
uścisk
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
拥抱
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
abraço
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
گلے لگانا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
আলিঙ্গন
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
kucaklama
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
abbraccio
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
포옹
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
抱擁
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
חיבוק
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
объятие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
pelukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
การกอด
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
omhelzing
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آغوش
تصویر آغوش
गले लगाना
دیکشنری فارسی به هندی