جدول جو
جدول جو

معنی شغز - جستجوی لغت در جدول جو

شغز
(تَ وَضْ ضُءْ)
گردنکشی کردن و زیادتی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تطاول. (اقرب الموارد) ، برآغالانیدن میان قومی. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). شورانیدن و تحریک کردن قوم را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از لغز
تصویر لغز
سخن کنایه آمیز توام با متلک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغب
تصویر شغب
شور و غوغا، فتنه و آشوب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شغه
تصویر شغه
پوست سخت و ستبر که در کف دست از کثرت کار پیدا می شود، پینه و آبله که به سبب راه رفتن بسیار در پا ایجاد می شود، برای مثال همی دوم به جهان اندر از پی روزی / دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان (عسجدی - مجمع الفرس - شغه)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از مغز
تصویر مغز
بخش نرم و خاکستری رنگی که درون جمجمه قرار دارد، مخ، مادۀ چرب که میان استخوان جا دارد، آنچه در هستۀ میوه یا درون برخی میوه ها وجود دارد، کنایه از اصل و حقیقت چیزی، کنایه از سر، کنایه از نخبه، با استعداد، باهوش
مغز تیره: نخاع
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از جغز
تصویر جغز
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، چغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از چغز
تصویر چغز
قورباغه، وزغ، جانوری از ردۀ دوزیستان با پاهای قوی و پره دار که در آب تخم می ریزد، برخی از انواع آن از بدن خود مایعی رقیق و سمّی جدا می کند، نوزاد بی دست و پای آن دارای سر بزرگ، دم دراز و آبشش است
بزغ، غورباغه، وک، غوک، بک، پک، جغز، غنجموش، مگل، ضفدع، قاس، کلا، کلائو، برای مثال هرچند که درویش پسر فغ زاید / در چشم توانگران همه چغز آید (ابوالفتح - شاعران بی دیوان - ۳۷۶) صدای قورباغه، آواز قورباغه،
ویژگی زخمی که درون آن پر از چرک باشد، ویژگی جراحتی که سر به هم آورده ولی در آن چرک جمع شده باشد، دمل، برای مثال تا بنشکافی به نشتر ریش چغز / کی شود نیکو و کی گردید نغز (مولوی - ۶۱۳) بن مضارع چغزیدن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ زَ)
نام کشتی گیری معروف که شغزبیه منسوب است به وی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ)
مرد سخت گوشت نیک توانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ بی یَ)
بند کشتی گیری شغزب. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از نشوءاللغه ص 19). شغربیه. و رجوع به شغزب و شغزبه و شغربیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ بی)
سخت از هر چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). صعب. (اقرب الموارد) ، آبخور مایل از راه و کج از آن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد). ج، شغازب. (اقرب الموارد) ، شغزبیه. شغزبه. (اقرب الموارد). و رجوع به شغربیه و شغزبیه شود
لغت نامه دهخدا
(شَ زَ با)
بند کشتی گیری. شغزب. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب). و رجوع به شغزب و شغزبیه شود
لغت نامه دهخدا
(تَ وَضْ ضی)
به بند شغزبیه بر زمین زدن حریف را و سخت گرفتن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از نشوءاللغه ص 19) ، پای درپیچیدن در کشتی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، به زور گرفتن کسی را. (از اقرب الموارد). و رجوع به شغربه و شغربیه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شوز
تصویر شوز
شیفتگی شیفته گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
کرتک لوتره بردک پردک کروس ایشتنب (گویش گیلکی)، زولبیایی پیچ در پیچ در تازی سوراخ سوسمار و کلاکموش را گویند، سر بسته چیستان ریشه لغزیدن و لغزش که در ترکیباتی نظیر: پالغز پای لغز آید. ریشه لغزیدن و لغزش که در ترکیباتی نظیر: پالغز پای لغز آید. سوراخ موش دشتی که بسیار پیچدار باشد، راههای کج و معوج، شمردن اوصاف چیزی است بدون آنکه نام آنراببرند چیستان اغلوطه. معزی در صفت قلم گوید: چه پیکرست ز تیر سپهر یافته تیر بشکل تیرو بدو ملک راست گشته چو تیر. کجا بگرید در کالبد بخندد جان کجا بنالد در آسمان بنازد تیر. ز نادرات جواهر نشان دهد بسر شک ز مشکلات ضمایر خبر دهد بصریر... (المعجم. مد. چا. 16- 313: 1)، لغاز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکز
تصویر شکز
نیش زبان، نیش زدن، نیزه زدن، درخستن با انگشت بد خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغز
تصویر مغز
ماده عصبی که در جوف کله سر واقع شده و آنرا پر کرده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نغز
تصویر نغز
خوب، چیزی نیکو و زیبا و بدیع و عجب از نیکوئی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیز
تصویر شیز
چوبی هندی که از آن طبق می سازند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغل
تصویر شغل
مشغول کردن، بکارواداشتن، حرفه
فرهنگ لغت هوشیار
ناهمواری دندان، چکمیزک چک چک شاشیدن (شغا برابر با جعبه پارسی است بیفکند رستم شغا و کمان فردوسی) ترکش تیردان
فرهنگ لغت هوشیار
بر انگیختن شورش، بر انگیختن دشمنی، آواز بلند برانگیختن فتنه و فساد، فتنه انگیزی فساد، شور و غوغا، آشوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغر
تصویر شغر
لنگ هوا کردن: در گای، بیرون راندن، تهی ماندن، کاهش، پراکندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغم
تصویر شغم
آزمند، حریص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شمز
تصویر شمز
بیزاری رویگردانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرز
تصویر شرز
تند و خشمگین، زورمند
فرهنگ لغت هوشیار
این واژه ای پارسی را به نادرست سقز می نویسند سغز (غندرون در گویش سپاهانی و آدامس درگویش تهرانی)، سغز شهری است در کردستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تغز
تصویر تغز
تاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از چغز
تصویر چغز
بوته گیاهی است به درمنه لیکن مانند جاروب سفید است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغز
تصویر آغز
شیرماک آغوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آغز
تصویر آغز
((غُ))
اولین شیری که یک ماده به نوزادش دهد، ماک، شیر ماک، آغوز
فرهنگ فارسی معین
تصویری از چغز
تصویر چغز
((چَ))
وزغ، قورباغه، صدای وزغ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شغل
تصویر شغل
پیشه، کار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نغز
تصویر نغز
جالب
فرهنگ واژه فارسی سره
آب نباتی که پیش از شکل گرفتن و هنگام جوشیدن آن را در آب خنک
فرهنگ گویش مازندرانی