- شعیب (پسرانه)
- توشه دان، نام پدر همسر موسی (ع)، نام کوهی در یمن
معنی شعیب - جستجوی لغت در جدول جو
- شعیب
- توشه دان، از چرم دوخته و یا توشه دان از دو طرف بریده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پراکنده ساختن
ترسیده بیمزده بیمناک هراسان، فربه پر چربی، کوتاه
ویز آوای کبت (زنبور عسل)، غار آوای کلاغ
سخت دشوار، بهره، بیگانه مرد
شاخ پژمریده، کمان
زانیچی (ملی)، مردمخواه
جمع شعب و شعبه
خوش اندام خوشگل
هم پیاله آب ناگوار آب کش
اسپ دم سپید، زیرک، افروخته، گنبدک در ته دیگ
شتاب گردون
جو، نام غله معروف است
جمع شعب، قبیله بزرگ مرگ
صبر و آرام و تحمل، آرام و صبر کردن
خوشابدندان
بانگ کردن زاغ یا کلاغ، صدای کلاغ
صبر، آرام، شکیبایی، صبر و بردباری
ترسیده، کسی که دچار بیم و ترس شده
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، چغزیده، نهازیده، مروع
وحشت زده، هراسیده، مرعوب، متوحّش، خائف، چغزیده، نهازیده، مروع
عیب دار، عیب ناک، معیوب، ناقص، ناراست
آب قابل آشامیدن، هر مایعی که قابل آشامیدن باشد، برای مثال کسی که خورده بود شربتی شراب هوات / بر او شرنگ شود خوش تر از شراب شریب (قطران - ۴۰)
جو۱ jo [w]، شعیره، واحد ملک، معادل یک شانزدهم دانگ
شعبه ها، بخشهایی از یک فروشگاه، شرکت ها، شاخه های درخت، جمع واژۀ شعبه، شعب ها، گشادگی های میان کوهها، دره ها، مسیل های آب، آبراهه ها، ناحیه ها، جمع واژۀ شعب
قبایل، قبیله ها، گروهی از مردم دارای نژاد، سنن، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر، جمع قبیله
کوته بالا مرد، گیاهناک
سالخورده رفتنی: مرد شماربسیار
همبازی، بازیگر همبازی، بازیگر: برمن آمد و آورد بر فروخته شمع طبع مرد نشاطی و جان مرد لعیب. (عسجدی لغ)
عیبناک، معیوب، دارای عیب
بانگ زاغ بانگ کلاغ و زاغ: و چون روزگار چنانک عادت اوست نعیب غراب بسمع احباب رساند