که شعر را درک کند. که شعر را بفهمد و بشناسد. شعرشناس. سخندان: کس بجز شاعر تلاش ما نمی فهمد کلیم شعرفهمان جمله صیادند صید بسته را. کلیم کاشی (از آنندراج). و رجوع به شعرشناس شود
که شعر را درک کند. که شعر را بفهمد و بشناسد. شعرشناس. سخندان: کس بجز شاعر تلاش ما نمی فهمد کلیم شعرفهمان جمله صیادند صید بسته را. کلیم کاشی (از آنندراج). و رجوع به شعرشناس شود
صورت قیمت و ارزش متاع یا صورت مالیاتی که به کالا تعلق میگیرد چون تعرفۀ گمرکی. دکتر خیام پور در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آرد: در ’تعرفۀ گمرکی’ و امثال آن که بزبان فرانسه نیز تاریف گویند در اصل تعریفه است که مصدر ’عرف’ به تشدید ’را’ را گرفته و تاء نقلی بر آن افزوده اند ولی اغلب گمان کنند که آن خود مصدری است مانند تکمله و تبصره و از این رو آن را بشکل تعرفه بدون یاء استعمال کنند و حال آن که نه لفظ ’تعرفه’ در لغت هست و نه صیغۀ ’تفعله’ در فعل سالم قیاسی است ولی چون کلمه مزبور از طرف فرهنگستان نیز بتصویب رسیده است شاید مانعی از استعمال آن نباشد. (سال اول شمارۀ دوم ص 18)
صورت قیمت و ارزش متاع یا صورت مالیاتی که به کالا تعلق میگیرد چون تعرفۀ گمرکی. دکتر خیام پور در نشریۀ دانشکدۀ ادبیات تبریز آرد: در ’تعرفۀ گمرکی’ و امثال آن که بزبان فرانسه نیز تاریف گویند در اصل تعریفه است که مصدر ’عرف’ به تشدید ’را’ را گرفته و تاء نقلی بر آن افزوده اند ولی اغلب گمان کنند که آن خود مصدری است مانند تکمله و تبصره و از این رو آن را بشکل تعرفه بدون یاء استعمال کنند و حال آن که نه لفظ ’تعرفه’ در لغت هست و نه صیغۀ ’تفعله’ در فعل سالم قیاسی است ولی چون کلمه مزبور از طرف فرهنگستان نیز بتصویب رسیده است شاید مانعی از استعمال آن نباشد. (سال اول شمارۀ دوم ص 18)
شکری. شکری رنگ. به رنگ شکر. سپید که کمی به زردی زند. (یادداشت مؤلف) : نقاب شکرفام بندد هوا را چو صبح از شکرخنده دندان نماید. خاقانی. و رجوع به شکری شود
شکری. شکری رنگ. به رنگ شکر. سپید که کمی به زردی زند. (یادداشت مؤلف) : نقاب شکرفام بندد هوا را چو صبح از شکرخنده دندان نماید. خاقانی. و رجوع به شکری شود
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
تبارستایی کنگره ستاوند مهتابی، فزونی هر یک از مثلثها یا مربعهایی که نزدیک به هم در بالای قصر یا دیوار گرد قلعه و شهر بنا کنند کنگره، جمع شرفات. صدا و آواز پا (خصوصا)، هر صدا (عموما)
نرمه باران، سر کوه نوک کوه، سر گش (گش قلب)، کاکل در کودک، بالا بالای هر چیز سر کوه راس جبل، پاره ای از موی مجتمع در سر، باران نرم، سر قلب آن جا که بعلاقه رگ آویزان است، جمع شعف شعوف شعاف شعفات
نرمه باران، سر کوه نوک کوه، سر گش (گش قلب)، کاکل در کودک، بالا بالای هر چیز سر کوه راس جبل، پاره ای از موی مجتمع در سر، باران نرم، سر قلب آن جا که بعلاقه رگ آویزان است، جمع شعف شعوف شعاف شعفات
معرفت در فارسی: شناخت، دانش، در یافت از معرفه شناخته: زبانزد دستوری اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد مثلا اگر کسی بمخاطب خود بگوید: عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم. مقصود این است: خانه ای را که شما اطلاع دارید فروختم و دکانهایی را که میشناسید خریدم. توضیح معرفه بصورتهای ذیل در فارسی بکار میرود: صورت اسم جنس با قرینه: مردی در بیابان دچار گرگی شد، مرد با گرگ جنگیده و سرانجام گرگ را کشت، گاه اسم را با آن و این معرفه سازند: گفت: برو و این زن را بیاور. او بشد و زن را پیش طالوت آورد. گفت: توبه او آنست که بدان شارستان جباران شود، در زبان تخاطب با الحاق ه (آ در شمال ایران و ا در مرکز) یا - معرفه سازند: اسبه را خریدم. خانهه را فروختم مردی امروز آمد. (این یاء یاء و حدت و نکره نیست)
معرفت در فارسی: شناخت، دانش، در یافت از معرفه شناخته: زبانزد دستوری اسمی است که نزد مخاطب معلوم و معهود باشد مثلا اگر کسی بمخاطب خود بگوید: عاقبت خانه را فروختم و دکانها را خریدم. مقصود این است: خانه ای را که شما اطلاع دارید فروختم و دکانهایی را که میشناسید خریدم. توضیح معرفه بصورتهای ذیل در فارسی بکار میرود: صورت اسم جنس با قرینه: مردی در بیابان دچار گرگی شد، مرد با گرگ جنگیده و سرانجام گرگ را کشت، گاه اسم را با آن و این معرفه سازند: گفت: برو و این زن را بیاور. او بشد و زن را پیش طالوت آورد. گفت: توبه او آنست که بدان شارستان جباران شود، در زبان تخاطب با الحاق ه (آ در شمال ایران و ا در مرکز) یا - معرفه سازند: اسبه را خریدم. خانهه را فروختم مردی امروز آمد. (این یاء یاء و حدت و نکره نیست)