جدول جو
جدول جو

معنی شعثمین - جستجوی لغت در جدول جو

شعثمین
(شَ ثَ مَ)
موضعی است که در آنجا جنگ واقع شد و از آن است یوم الشعثمین در قول مهلهل. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرمین
تصویر شرمین
(دخترانه)
شرمسار، خجل، با شرم، با حیا، محجوب
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از عثمان
تصویر عثمان
(پسرانه)
نام خلیفه سوم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
قیمت گذاری، عمل قیمت گذار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
شرمگین، شرمسار، باشرم، برای مثال گرچه شرمین بود شرمش حرص برد / حرص اژدرهاست نه چیزی ست خرد (مولوی - ۶۷۷)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) :
گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است
هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر.
صائب تبریزی (ازآنندراج)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ دا)
العلمین، جایی است در شمال افریقا در ساحل غربی اسکندریه. و در سال 1942 میلادی (جنگ جهانی دوم) ، ژنرال ’مونتگمری’ بریتانیایی، لشکر ژنرال ’رومل’ آلمانی را درین منطقه شکست داد. (از المنجد، اعلام)
لغت نامه دهخدا
(عَ لَ مَ)
تثنیۀ علم در حالت نصب و جر
لغت نامه دهخدا
(عُ)
ابن عفان بن ابی العاص بن امیه. ملقب به ذوالنورین. سومین از خلفاء راشدین و از عشرۀ مبشره است. به سال 47 قبل از هجرت به مکه متولد شد و اندکی پس از بعثت اسلام آورد. وی مردی ثروتمند و از اشراف مکه بود. از کارهای بزرگ او در اسلام مجهز کردن نیمی از ’جیش العسره’ است وی سیصد شتر و هزار دینار در این راه داد. پس از عمر بن خطاب به سال 23 هجری قمریاز طریق شورایی که اعضای آن را عمر معین کرد به خلافت رسید. عثمان پس از رسیدن به خلافت تا یک سال والیان عمر را بر کارشان باقی داشت سپس آنان را عزل کرد و بیشتر کسان خود را بجای ایشان فرستاد و معاویه همچنان بر حکومت شام ماند. بدین سبب مورد ملامت عامۀ مسلمین واقع شد. رفتار عثمان موجب آزردگی و ناخشنودی مسلمانان شد تا آنجا که گروهی از مردم کوفه و مصر به مدینه رفتند و عزل او را خواستار شدند و عثمان نپذیرفت شورشیان او را در خانه محاصره کردند و مدت محاصرۀ وی چهل روز طول کشید و سرانجام صبح روز عید اضحی 35 هجری قمری به مدینه در خانه اش بقتل رسید. در خلافت عثمان ارمنیه، قفقاز، خراسان، کرمان، سجستان، افریقا و قبرس بتصرف مسلمانان درآمد. در زمان خلافت عثمان برای رفع اختلاف در قراآت مختلف قرآن کریم، بر نسخۀ واحدی از بین قرأتها اتفاق نظر حاصل شد و بقیۀ نوشته ها معدوم گردید. عثمان مسجدالحرام و مسجد پیغمبر را وسعت داد و در نماز عید خطبه را بر نماز مقدم داشت. وی نخستین کسی است که ’شرطه’ گرفت. از او نیز در صحیحین 146 حدیث نقل شده است. رجوع به طبقات الکبری تألیف ابن سعد و الاصابه و الاعلام زرکلی و کتب تراجم شود
ابن عمر بن ابی بکر بن یونس مکنی به ابوعمرو جمال الدین و ملقب به ابن حاجب. رجوع به ابن حاجب و رجوع به الاعلام زرکلی و روضات الجنات شود
ابن جنی الموصلی مکنی به ابوالفتح و ملقب به ابن جنی. رجوع به الاعلام زرکلی و روضات الجنات ص 466 و نیز ابن جنی شود
لغت نامه دهخدا
(عُ)
دهی است از دهستان قعلۀ شاهین بخش پل ذهاب شهرستان قصرشیرین، واقع در 12 هزارگزی جنوب خاوری سرپل ذهاب کنار راه فرعی به قلعه شاهین، واقع در دشت. هوای آن گرمسیر است و 70 تن سکنه دارد. آب آن از سراب قلعه شاهین تأمین می شود. محصول آن غلات و لبنیات است. شغل اهالی زراعت و گله داری است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران، ج 5)
لغت نامه دهخدا
(عُ)
چوزۀشوات. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). فرخ الحباری. (اقرب الموارد) ، بچۀ اژدها، مار یا بچۀ مار. (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
- ابوعثمان، کنیت مار. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
اسفناج، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ ضَ)
هشت گوشه کردن. (تاج المصادربیهقی) (زوزنی) (از قطر المحیط) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). هشت و هشت رخ کردن. (فرهنگ نظام) ، قیمت گذاشتن بر کالا. (از قطر المحیط). بحدس و تخمین قیمت کردن کالا. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بمعنی اعمان. به عمان روی آوردن و یا داخل شدن در عمان و ثابت شدن بجایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ)
دود برآوردن آتش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بوی دود دادن جامه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بخور دادن جامه را. (از اقرب الموارد) ، آمیختن و برانگیختن تباهی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). انداختن تخلیط و برانگیختن فساد در میان قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ عَ)
دهی از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. سکنه آن 300 تن. آب آن از چاه است. محصول عمده غلات. راه آن اتومبیل رو میباشد. ساکنان از طایفۀ نواسر هستند. این آبادی از چهار قریۀ متصل بهم تشکیل شده است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
جمع واژۀ شعبان. ماه پس از رجب. (یادداشت مؤلف). جمع واژۀ شعبان، ماه هشتم از ماههای عربی. (از اقرب الموارد). رجوع به شعبان شود
لغت نامه دهخدا
(رَ مَ)
به فرانسه کاپیتول، تلی بود در قسمت غربی روم قدیم که قریب 40 ذرع ارتفاع داشت و رومیان بر فراز آن ژوپیتر را معبدی ساخته بودند. (از تمدن قدیم ترجمه نصرالله فلسفی ص 493)
لغت نامه دهخدا
(مُ عَلْ لِ)
جمع واژۀ معلم. رجوع به معلم شود، یکی از درجات پنجگانه مانویه و معلمین، درجۀ اول آن است و دوم مشمسین و سوم قسیسین و چهارم صدیقین و پنجم سماعین. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا)
لغت نامه دهخدا
(مُ لَثْ ثَ)
قومی از مغاربه که بر اندلس فرمانروایی یافتند. (از ذیل اقرب الموارد). خاندانی که به مرابطین نیز مشهورند. (عیون الانباء ج 2 ص 64). سلسله ای از سلاطین مغاربه. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). یکی از بزرگترین سلسله های اسلامی مغرب که به مرابطین نیز شهرت دارند. این سلسله از حدود 440 تا 541 هجری قمری در مغرب اقصی و اندلس حکومت کردند. مؤسس این سلسله عبدالله بن تاشفین نام داشت که خود را مطیع خلیفۀ عباسی بغداد اعلام کرد و پس از وی ابوبکر و برادر عبدالله یوسف بن تاشفین ابتدا سجلماسه و بعد شهر اغلمات را تصرف کردند و شهر مراکش را ساختند و سپس در مدت پنجاه سال بلاد فاس و مکناسه و سبته و طنجه و... را تحت فرمان خود درآوردند. یوسف بن تاشفین بنا به درخواست پادشاه مسلمان اشبیلیه به اندلس نیز لشکر کشید و عیسویان را از بلاد مسلمان نشین اندلس بیرون راند. مدت حکومت این سلسله قریب به یک قرن طول کشید و سرانجام به دست امرای ’الموحدین’ از میان رفتند: و آخر ما اجتمع رایهم علیه ان یکتبوا الی یعقوب یوسف بن تاشفین ملک الملثمین صاحب مراکش یستنجدونه. (ابن خلکان ج 2 ص 136). و رجوع به قاموس الاعلام ترکی و طبقات سلاطین اسلام صص 34- 37 شود
لغت نامه دهخدا
(شَ تُ)
شصتم. چیزی که در مرتبۀ شصت واقع شود. (یادداشت مؤلف). رجوع به شصتم و شصت شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شاخه ها. اغصان: عیدالشعانین، یکشنبه شاخها. (یادداشت مؤلف) ، عیدی است یک هفته پیش از فصح. آخرین یکشنبه صوم الاربعین. صوم الکبیر. (از اقرب الموارد) (یادداشت مؤلف). معرب از عبرانی است. (از اقرب الموارد). یکی از اعیاد است. (تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 5 ص 29)
لغت نامه دهخدا
(شَ تُ)
شستم. صفت توصیفی عددی، چیزی که در مرتبۀ شصت واقع شده باشد. (ناظم الاطباء). رجوع به شستم و شصتمین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شصتمین
تصویر شصتمین
در مرحله شصتم شصتمین سرباز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شعانین
تصویر شعانین
سریانی تازی شده واپسین یکشنبه یکشنبه پیش از جشن برخاست عیسی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معلم، آموزندگان فرهنگپدان جمع معلم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند) : معلمین فرنگی: اندری صاحب بهلر مسیو اسیلی و معلمین ایرانی: عباسقلی خان مترجم و محمدخان مترجم و میرزامحمد علی مترجم علی خان قاجار معلم
فرهنگ لغت هوشیار
جمع معمم، دستاریان دستار بر سران جمع معمم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معزمین
تصویر معزمین
جمع معزم در حالت نصبی و جری (در فارسی مراعات این قاعده نکنند)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
قیمت چیزی را معین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاثمین
تصویر جاثمین
جمع جاثم، بر جا ماندگان، بر سینه خفتگان، نابود گشتگان جمع جاثم
فرهنگ لغت هوشیار
چوزه شوات شوات (بوقلمون، حباری که تازی گشته هوبره با چرز است)، مار زاد، بچه اژدها، نامی است در تازی ویژه مردان جوجه هوبره، مار، بچه مار، از اعلام مردان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرمین
تصویر شرمین
شرمناک، محجوب، با حیا، با شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ششمین
تصویر ششمین
در مرحله شش ششمی: ششمین مبارزه به میدان آمد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عثمان
تصویر عثمان
((عُ))
جوجه هوبره، مار، بچه مار، از اعلام مردان است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تثمین
تصویر تثمین
((تَ))
بها کردن، قیمت کردن، هشت سو کردن، هشت گوش ساختن
فرهنگ فارسی معین