جدول جو
جدول جو

معنی شظاظ - جستجوی لغت در جدول جو

شظاظ
(شِ)
چوبک گوشۀ جوال. ج، اشظّه. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). چوب گوشۀ جوال. ج، اشظه. (مهذب الاسماء). چوب گوشۀ افسار. چوب گوشۀ شکیل. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
شظاظ
(شِ)
نام دزدی معروف و از آن است، مثل: اسرق من شظاظ. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از مهذب الاسماء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شواظ
تصویر شواظ
زبانۀ آتش، شعلۀ آتش که بی دود باشد، برای مثال خلق بد دوزخ است و نار غضب / قهر و دیوانگی شواظ و لهب (اوحدی - ۵۰۴)، حرارت آتش یا آفتاب، فریاد، دشنام
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
رنجانیدن کسی را کاری و گرانبار ساختن و اندوهگین نمودن او را. کظاظه. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب)
مصدر دیگر مکاظه. رجوع به مکاظه در این لغت نامه شود
لغت نامه دهخدا
(ضَنْءْ)
بدی و منازعت کردن با یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیطالمحیط) ، لازم گرفتن دشمن را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
دوری. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ شظف. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). رجوع به شظف شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
چوب شکافته شده. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، جوال بسته. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ج، اشظاظ. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(خُ)
همدیگر را گزیدن. (منتهی الارب). به معنی عضاض است. (از اقرب الموارد) ، با هم سختی کردن. (منتهی الارب). سخت گردیدن در جنگ: عاظّ القوم، در جنگ سخت شدند و بسختی جنگیدند. (از اقرب الموارد). معاظّه. و رجوع به معاظه شود
لغت نامه دهخدا
(عِ)
دشنام آشکار، شدت مشقت، سختی جنگ. (از منتهی الارب). معاظّه. رجوع به معاظه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
شناظالجبل، سر کوه و کرانۀ آن. (از منتهی الارب). بالای کوه. (از اقرب الموارد) ، امراءه ذات شناظ، زن پرگوشت و فربه. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَهَْ یْ)
درشت خوی گردیدن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). فظاظه. فظظ. فظ. رجوع به این مدخل ها در ردیف خود شود
لغت نامه دهخدا
(کِ)
سختی. ماندگی، درازی ملازمت، دشمنی. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). گویند بینهم کظاظ، بین ایشان عداوت است
لغت نامه دهخدا
(حِ)
جمع واژۀ حظ. (منتهی الارب). رجوع به حظ شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ شظّ، بمعنی بقیۀ روز.
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دراز کردن شتر دم خود را. (منتهی الارب). اشظّ البعیر، مدّ ذنبه. (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(تُلْ اَ)
مقریزی در امتاع الاسماع در حوادث سال هشتم از هجرت آرد: فخرج بسر بن سفیان علی صدقات بنی کعب... فجاء و قد حل ّ بنواحیهم من بنی تمیم بنوعمرو بن جندب بن العنبر بن عمرو بن تمیم. فهم یشربون علی غدیرلهم بذات الاشظاظ. و یقال عسفان. (امتاع الاسماع جزء اول صفحۀ 434)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فظاظ
تصویر فظاظ
درشتخوی گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
زبانه آشتش، دمای آتش، گرمای آفتاب، تیزی ورن (شهوت)، دشنام، بانگ فریاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شواظ
تصویر شواظ
((شُ))
شعله آتش که بی دود باشد، حرارت آتش یا آفتاب، فریاد و دشنام
فرهنگ فارسی معین