قطعه ای از گوشت مانند شریحه و شریح یا قطعه ای از گوشت فربه بدرازابریده. (از تاج العروس). پارۀ گوشت فربه بدرازابریده، یا عام است. (از منتهی الارب) ، قطعه ای از گوشت. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). یک پرده. یک ورقه از گوشت. (یادداشت مؤلف) : پردۀ کوچک چو یک شرحه کباب می بپوشد صورت صد آفتاب. مولوی. ، آهوی کشتۀ خشک نابریده. (منتهی الارب). - شرحه شرحه، پارچه پارچه. (غیاث اللغات). پاره پاره. قطعه قطعه. پارچه پارچه. (ناظم الاطباء). ریش ریش: سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق. مولوی. ده زکوه روی خوب ای خوبرو شرح جان شرحه شرحه بازگو. مولوی
قطعه ای از گوشت مانند شریحه و شریح یا قطعه ای از گوشت فربه بدرازابریده. (از تاج العروس). پارۀ گوشت فربه بدرازابریده، یا عام است. (از منتهی الارب) ، قطعه ای از گوشت. (از اقرب الموارد) (تاج العروس). یک پرده. یک ورقه از گوشت. (یادداشت مؤلف) : پردۀ کوچک چو یک شرحه کباب می بپوشد صورت صد آفتاب. مولوی. ، آهوی کشتۀ خشک نابریده. (منتهی الارب). - شرحه شرحه، پارچه پارچه. (غیاث اللغات). پاره پاره. قطعه قطعه. پارچه پارچه. (ناظم الاطباء). ریش ریش: سینه خواهم شرحه شرحه از فراق تا بگویم شرح درد اشتیاق. مولوی. ده زکوه روی خوب ای خوبرو شرح جان شرحه شرحه بازگو. مولوی
خط پشت شمشیر (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). راه بر روی شمشیر. (مهذب الاسماء). جوی شمشیر. راه شمشیر. (یادداشت مؤلف) ، پاره ای از کوهان به درازابریده. ج، شطوب و شطب. (ناظم الاطباء)
خط پشت شمشیر (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). راه بر روی شمشیر. (مهذب الاسماء). جوی شمشیر. راه شمشیر. (یادداشت مؤلف) ، پاره ای از کوهان به درازابریده. ج، شُطوب و شُطَب. (ناظم الاطباء)
موضعی است در حزن از دیار بنی یربوع، و گفته اند که شیحه موضعی است در مشرق فید و فاصله میان آن و بناح چهار شبانه روز راه است، و نیز گفته اند که شیحه در بطن الرمه است. (از معجم البلدان) آبکیست شرقی فید. (منتهی الارب). محلی در مشرق فید، و میان آن دو فاصله یک روز و یک شب راه است. (از معجم البلدان)
موضعی است در حزن از دیار بنی یربوع، و گفته اند که شیحه موضعی است در مشرق فید و فاصله میان آن و بناح چهار شبانه روز راه است، و نیز گفته اند که شیحه در بطن الرمه است. (از معجم البلدان) آبکیست شرقی ِ فید. (منتهی الارب). محلی در مشرق فید، و میان آن دو فاصله یک روز و یک شب راه است. (از معجم البلدان)
نام یکی از اقرباء مقوقس که به دست عمرو بن عاص مسلمان شد و به شهادت رسید و در جایی که سپس به نام او مشهور گشت (نزدیک دمیاط به مصر) مدفون شد و ثیاب شطویه منسوب بدانجاست. (یادداشت مؤلف). رجوع به شطو (دهی است...) و شطویه شود
نام یکی از اقرباء مقوقس که به دست عمرو بن عاص مسلمان شد و به شهادت رسید و در جایی که سپس به نام او مشهور گشت (نزدیک دمیاط به مصر) مدفون شد و ثیاب شطویه منسوب بدانجاست. (یادداشت مؤلف). رجوع به شطو (دهی است...) و شطویه شود
یک بار سرون زدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واحد نطح است. ودر حدیث است: فارس نطحه و نطحتان ثم لا فارس بعدها ابداً، یعنی: اهل پارس یک بار یا دو بار با مسلمانان به معرکه خواهند پرداخت پس آن ملک و سلطنت از دست ایشان خواهد رفت. (از منتهی الارب). رجوع به نطح شود
یک بار سرون زدن. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). واحد نطح است. ودر حدیث است: فارس نطحه و نطحتان ثم لا فارس بعدها ابداً، یعنی: اهل پارس یک بار یا دو بار با مسلمانان به معرکه خواهند پرداخت پس آن ملک و سلطنت از دست ایشان خواهد رفت. (از منتهی الارب). رجوع به نطح شود
خو و خصلت، یقال: هذه بطحه صدق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، لایق و سزاوار چنین مقامی و امروزه در نزد مسلمانان شمال افریقا وجود دارد و نشانۀ آنها تاجی است بنام ’تاج البطرقه’. (دزی ج 1 ص 94). و رجوع به بطریق و بطرک شود
خو و خصلت، یقال: هذه بطحه صدق. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، لایق و سزاوار چنین مقامی و امروزه در نزد مسلمانان شمال افریقا وجود دارد و نشانۀ آنها تاجی است بنام ’تاج البطرقه’. (دزی ج 1 ص 94). و رجوع به بطریق و بطرک شود
اندازۀ قامت، یقال هو بطحه رجل، آن قامت یک مرد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اعظم مراتب دینی پیش رومیان، و آنان چهار تن بودند: یکی مقیم قسطنطنیه و دومی در رومه و سومی در اسکندریه و چهارم در انطاکیه. (مفاتیح). و رجوع به بطریق شود
اندازۀ قامت، یقال هو بطحه رجل، آن قامت یک مرد است. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، اعظم مراتب دینی پیش رومیان، و آنان چهار تن بودند: یکی مقیم قسطنطنیه و دومی در رومه و سومی در اسکندریه و چهارم در انطاکیه. (مفاتیح). و رجوع به بطریق شود
ژاژ سخنانی دور از پذیرش خرد چون سخن با یزید بستامی: انی انا الله به درستی که من خدایم و حلاج پی زاوی انا الله من خدایم و جنید: لیس فی جبتی سواء الله زیر جامه ام جز خدا نیست مونث شطحی کلمات شطحیه جمع شطحیات
ژاژ سخنانی دور از پذیرش خرد چون سخن با یزید بستامی: انی انا الله به درستی که من خدایم و حلاج پی زاوی انا الله من خدایم و جنید: لیس فی جبتی سواء الله زیر جامه ام جز خدا نیست مونث شطحی کلمات شطحیه جمع شطحیات