جدول جو
جدول جو

معنی ششغه - جستجوی لغت در جدول جو

ششغه
گیج گاه
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شغه
تصویر شغه
پوست سخت و ستبر که در کف دست از کثرت کار پیدا می شود، پینه و آبله که به سبب راه رفتن بسیار در پا ایجاد می شود، برای مثال همی دوم به جهان اندر از پی روزی / دو پای پرشغه و مانده با دلی بریان (عسجدی - مجمع الفرس - شغه)
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
جنبانیدن نیزه در مطعون یا سپوختن و نشاندن نیزه را. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). جنبانیدن سنان در مطعون. (تاج المصادر بیهقی). داخل کردن و خارج کردن چیزی. گویند: شغشغۀ نیزه زننده، هرگاه سنان را در مطعون بجنباند. (از اقرب الموارد) ، نوعی از بانگ کردن شتر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، کم خوردن آب و مانند آن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، تیره کردن چاه را، شتابی کردن. (منتهی الارب). شتاب کردن در امر. (از اقرب الموارد) ، پر ناکردن آوند و جز آن را از آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). ریختن آب را در ظرف یا جز آن و پر نکردن آن. (از اقرب الموارد) ، بازگردانیدن سوار لگام را در دهن اسب جهت تأدیب. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ شِ/ شَ شَ / شِ شِ)
شش روز اول ماه شوال. (ناظم الاطباء). شش روز بعد از عید فطر را گویند. (ازبرهان) (آنندراج) (از انجمن آرا). شش بندان. شش یندان. رجوع به شش یندان و شش بندان شود، روزه داشتن در شش روز اول شوال. (از برهان) (از آنندراج) (ناظم الاطباء). روزه داشتن در شش روز بعد از عید رمضان که سنت است و آن را شش بندان گویند. (از انجمن آرا) ، در خلخال سی و شش روز از بهار گذشته (پنجم اردیبهشت) را گویند که شش تا شش روز است و عوام معتقدند که در آن روز انقلابی در هوا پدید آید
لغت نامه دهخدا
(مَ غَ)
پاره ای از جامه یا چادر کهنه، گل که گرد کرده در آن خار نشانندو بعد خشک شدن بر آن کتان را شانه کنند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ لَ)
ناحیه ای از اعمال طلیطله از جهت قبله و در آن حصون و مدن و قلعه هاست
لغت نامه دهخدا
(شَ شَ غَ)
گردون و اراده. (ناظم الاطباء). و رجوع به اراده و شعیع شود
لغت نامه دهخدا
(غَ / غِ)
پینه و آبله ای باشد که از بسیاری کار کردن بر دست و بدن آدمی و حیوانات دیگر به هم رسد. (برهان) (آنندراج). سطبری ازکار کردن یا از رفتن پیاده بر دست و پای. (از اوبهی). شوغ. شغه. آبله. و رجوع به مترادفات کلمه شود
لغت نامه دهخدا
(شِ غَ / غِ)
چنگالی که بدان یونجه و یا غله را دسته کنند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فَ غَ)
گیاه پیچک. (منتهی الارب). لبلاب. (اقرب الموارد) (فهرست مخزن الادویه) ، پنبۀ اندرون نی. آنچه از شکم گیاه صوصلاء پردو پراکنده گردد. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بَ غَ)
باران نرم و ضعیف که روان نگردد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). و رجوع به بشغ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ غَ / غِ)
شاخۀ درخت. (ناظم الاطباء) (از برهان). و رجوع به شغ شود، قرن و شاخ جانوران. (ناظم الاطباء) (از برهان) ، پینه و ستبری که در دست و پا از کار کردن و راه رفتن بسیار بهم رسد. (ازناظم الاطباء) (از برهان) (از لغت فرس اسدی) (از فرهنگ جهانگیری). به همان معانی است که در شغر مرقوم شده، و این اصح است از آن. (انجمن آرا) (از آنندراج). شوغ. شغر. شوخ. میخچه. (یادداشت مؤلف) :
همی دوم به جهان اندر از پی روزی
دو پای پرشغه و مانده، با دل بریان.
عسجدی (از انجمن آرا).
و رجوع به شوغ و شوخ و شغر شود.
، آبله ای که در دست و پا از کار فرمودن و راه رفتن پدید آید. (ناظم الاطباء). و رجوع به شغیدن و شغه بستن شود
لغت نامه دهخدا
پارسی تازی گشته ششنه رسیدی که گوهری زر فروش به خریدار می دهد و در آن سنگ و بها و اپار (عیار) زر فروخته را روشن می گرداند شش سره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فشغه
تصویر فشغه
مغز نای، گیاه پیچک
فرهنگ لغت هوشیار
پینه و آبله ای که بر دستو پا به سبب کار کردن و راه رفتن به هم رسد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ششه
تصویر ششه
شش روز بعد از عید رمضان که روزه داشتن در آن شش روز سنت است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شغشغه
تصویر شغشغه
گردون، اراده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ششه
تصویر ششه
((شَ شَ یا ش ش))
شش روز بعد از عید رمضان، که روزه داشتن در آن شش روز سنت است
فرهنگ فارسی معین
گردویی بزرگ و سنگین که از آن به عنوان تیله در بازی استفاده
فرهنگ گویش مازندرانی
شیشه، شیر گاو و گوسفند تازه زاییده
فرهنگ گویش مازندرانی