- شسن
- صدف، که گوش ماهی باشد
معنی شسن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
از اتباع حسن است: (حسن بسن)
بدبو، گندیده
بزرگی
سالخورده، کهنسال، پیر
طعم بگردانیده، بگردیده
پارسی تازی گشته رسن ریسمان بند پال ریسمان بند طناب، زمام افسار جمع ارسان ارسن
نیکوئی، بهجت، خوبی، جمال، بها، خوبروئی، زیبائی
کار و حال، خوی طبیعی، امر بزرگ و مهم، سپاوه داب، فراخور فربر، پایگاه کار حال، امر بزرگ امر مهم جمع شئون (شوء ون)، جمع الجمع شئونات. در شئامت. در حق درباره
پارسی تازی گشته ششن (معلوم کردن عیار طلا و نقره) شش سری
مانده داراک، بند کفش، کناره کنار جای، تنگ زمین تنگ گجای تنگ
پاک کردن با آب و پاکیزه کردن
غسل و شست و شو انگشت بزرگ دست و پا
کناره سوی زی
نزدیک گردیدن، پرگوشتی درکودک
بارکردن بارگیری، پرکردن، دوراندن کینه ورزی
اندوه، حزن
سپری کردن، گذشتن
خراش خلش
پراکندن، ژولیدن برگ خشک
ریسمان دراز، با ریسمان بستن رسن دراز ریسمان طویل، جمع اشطان
بافتن
راهب بودایی یا برهمایی، بت پرست
کم کردن، اندک، هموار کردن زمین را پس از شخم
نگریستن به کنج چشم، زیرک، چشمداشت، رخنخواه رخن در پهلوی برابراست با ارث تازی و رخنخواه کسی است که چشم به رخن یکی از نزدیکان یا خویشان دوخته است. تیز بین تیز نگر
بفال نیک برداشتن و به میمنت دانستن چیزها باشد مثل پرواز مرغان و حرکات و سکنات آدمیان و وحوش
چین و شکن و تا، چین اندام و جامه
زشتی، عیب
شستشو، عمل شستن چیزی
درخت گلی شبیه یاسمین
سال خورده، کلان سال، پیر
نیاز، حاجت
خواب کوتاه، چرت
خواب کوتاه، چرت
چیزی را با آب پاکیزه ساختن، پارچه یا ظرف یا چیز دیگر را در آب مالیدن که پاک شود، شوییدن
شگون، فال نیک، تفال خیر، میمنت و خجستگی