بزرگوار شدن، بلندقدر شدن، بلندمرتبه شدن، علو، مجد، بزرگواری، بلندی قدر و مرتبه، بلندی حسب و نسب، آبرو، در علم نجوم مقابل هبوط، محلی در منطقه البروج که سیاره در آن تاثیری قوی دارد
بزرگوار شدن، بلندقدر شدن، بلندمرتبه شدن، علو، مجد، بزرگواری، بلندی قدر و مرتبه، بلندی حسب و نسب، آبرو، در علم نجوم مقابلِ هبوط، محلی در منطقه البروج که سیاره در آن تاثیری قوی دارد
انگشت بزرگ دست یا پا، انگشت نر ابهام، زهگیر انگشتانۀ چرمی یا استخوانی که هنگام تیراندازی با کمان بر سر انگشت شست می کردند، برای مثال نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۳ - ۳۲۲) شصت، ۶۰ قلاب ماهیگیری، برای مثال بر ماه به شست زلفکان راه گرفت / گیرند به شست ماهی او ماه گرفت (عنصری - ۳۱۰)، دام، کمند
انگشت بزرگ دست یا پا، انگشت نر ابهام، زهگیر انگشتانۀ چرمی یا استخوانی که هنگام تیراندازی با کمان بر سر انگشت شست می کردند، برای مِثال نظر کن چو سوفار داری به شست / نه آنگه که پرتاب کردی ز دست (سعدی۳ - ۳۲۲) شصت، ۶۰ قلاب ماهیگیری، برای مِثال بر ماه به شست زلفکان راه گرفت / گیرند به شست ماهی او ماه گرفت (عنصری - ۳۱۰)، دام، کمند
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
بریدن جامه را، پاره کردن، پوشاندن، فرو خواباندن، گرفتن خور، برگشتن چهره، دلشور زدن بریدن (جامه و غیره را) پاره کردن، افکندن حرف متحرکی را که در آخر جزو باشد یعنی مفعولات را بدل به مفعولن کردن
ابر نزدیک، نزدیک پرواز: پرنده محل پریدن مرغ (نزدیک زمین) : ایزد - عزاسمه و تعالی - مارا از مسف صحبت بوم صفتان شوم دیدار بمطار همت این همای مبارک سایه رسانید. ابر نزدیک شوند ه، مرغ پرنده نزدیک زمین
ابر نزدیک، نزدیک پرواز: پرنده محل پریدن مرغ (نزدیک زمین) : ایزد - عزاسمه و تعالی - مارا از مسف صحبت بوم صفتان شوم دیدار بمطار همت این همای مبارک سایه رسانید. ابر نزدیک شوند ه، مرغ پرنده نزدیک زمین