جدول جو
جدول جو

معنی شریر - جستجوی لغت در جدول جو

شریر
بسیار شر و بدکار، برای مثال امیر حاج عشق آمد رسول کعبۀ دولت / رهاند مر تو را در ره، ز هر شرّیر و شرّیره (مولوی۲ - ۱۲۱۶)
تصویری از شریر
تصویر شریر
فرهنگ فارسی عمید
شریر
بدکار، صاحب شرّ، شرور
تصویری از شریر
تصویر شریر
فرهنگ فارسی عمید
شریر
(شُ رَیْ)
موضعی است. (منتهی الارب). جایگاهی است در دیار عبدالقیس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
شریر
(شِرْ ری)
مرد بسیارشر. ج، شریرون. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). بدکردار. (دهار). کثیرالشر. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
شریر
بدکار، صاحب شر
تصویری از شریر
تصویر شریر
فرهنگ لغت هوشیار
شریر
((شَ))
بدکار، جمع اشرار
تصویری از شریر
تصویر شریر
فرهنگ فارسی معین
شریر
بدجنس، بدذات، بدعمل، بدکار، بدکردار، تباهکار، خبیث، ستمکار، سنگدل، شرور، شقی، ظالم، مفسده جو، موذی، نابکار
متضاد: سلیم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شریر
شرور
دیکشنری اردو به فارسی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از زریر
تصویر زریر
(پسرانه)
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند لهراسپ پادشاه کیانی و برادر گشتاسپ و از مبلغان بزرگ آیین زرتشتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شبیر
تصویر شبیر
(پسرانه)
نام پسر هارون از پیامبران بنی اسرائیل
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شریف
تصویر شریف
(پسرانه)
ارزشمند، عالی، سید، ارجمند، بزرگوار، نام کوهی در عربستان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شرین
تصویر شرین
(دخترانه)
در گویش سمنان شیرین
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از سریر
تصویر سریر
(دخترانه)
تخت پادشاهی، اورنگ
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از حریر
تصویر حریر
(دخترانه)
پارچه ابریشمی نازک
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از جریر
تصویر جریر
(پسرانه)
نام دانشمند معروف و مؤلف تاریخ طبری
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از شریره
تصویر شریره
شریر، بدکار، صاحب شرّ، شرور
فرهنگ فارسی عمید
(اِ هَِ)
به آفتاب خشک کردن. (تاج المصادر بیهقی). به آفتاب نهادن چیزی را تاخشک شود، مشهور و معروف کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
بنا بنقل یاقوت نوعی پرنده باشد. (دزی ج 1 ص 89)
لغت نامه دهخدا
(شَ ری رَ)
شریره. سوزن کلان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، یکی شریر، یک درخت دریایی. (از اقرب الموارد) ، تأنیث شریر، به معنی بد و بدکار: ارواح شریره. (یادداشت مؤلف). بدکار. (از اقرب الموارد). رجوع به شریر شود
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ رَ)
دختر حارث که صحابه است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از زریر
تصویر زریر
مرد تیز هوش و سبک روی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سریر
تصویر سریر
تخت پادشاه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریه
تصویر شریه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
فرهنگ لغت هوشیار
سهیم، همدست، مشارک همباز همباغ هنباگ همکار همال هماس هنباز گفته اندکه دیگ باهنبازان بسیاربه جوش نیاید (تاریخ بیهغی) رسن، داماد انباز مشارکت همدست، جمع شرکا (ء) یا شریک جرم. کسی است که قسمتی از اعمال اصلی جرم را انجام داده است. یا شریک مال. کسی است که با دیگری در کل ثروت یا سرمایه تجارت شریک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریق
تصویر شریق
خوردم، خوبروی، درخشان، خردچوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خریر
تصویر خریر
آواز کردن بهنگام خواب یا بهنگام جنگی، بانگ کردن آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حریر
تصویر حریر
ابریشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جریر
تصویر جریر
افسار شتر
فرهنگ لغت هوشیار
گرد اندام، ستور تیزرو، چراغ روشن، تیز دویدن، خویروانی روان شدن خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشریر
تصویر تشریر
خشکاندن به آفتاب، به نام کردن سرشناس کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شریف
تصویر شریف
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرور
تصویر شرور
بد نهاد
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شریف
تصویر شریف
بزرگ منش
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شریک
تصویر شریک
انباز، هم سود
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از حریر
تصویر حریر
ابریشم، پرنیان
فرهنگ واژه فارسی سره