- شریر
- بدکار، صاحب شر
معنی شریر - جستجوی لغت در جدول جو
- شریر
- بدکار، صاحب شرّ، شرور
- شریر ((شَ))
- بدکار، جمع اشرار
- شریر
- بسیار شر و بدکار،
برای مثال امیر حاج عشق آمد رسول کعبۀ دولت / رهاند مر تو را در ره، ز هر شرّیر و شرّیره (مولوی۲ - ۱۲۱۶)
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شریر، بدکار، صاحب شرّ، شرور
خشکاندن به آفتاب، به نام کردن سرشناس کردن
(پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
از شخصیتهای شاهنامه، نام فرزند لهراسپ پادشاه کیانی و برادر گشتاسپ و از مبلغان بزرگ آیین زرتشتی
ابریشم، پرنیان
گرد اندام، ستور تیزرو، چراغ روشن، تیز دویدن، خویروانی روان شدن خوی
انباز، هم سود
بزرگ منش
بد نهاد
مرد تیز هوش و سبک روی
افسار شتر
ابریشم
آواز کردن بهنگام خواب یا بهنگام جنگی، بانگ کردن آب
پریروز: (پریر قبله احرار زاولستان بود چنانکه کعبه است امروز اهل ایمانرا) (ناصر خسرو) یا پریر پریر. روز پیش از پریر
تخت پادشاه
مونث شری برای اسپ و سرشت، مادوک زنی که همواره دختر زاید
سهیم، همدست، مشارک همباز همباغ هنباگ همکار همال هماس هنباز گفته اندکه دیگ باهنبازان بسیاربه جوش نیاید (تاریخ بیهغی) رسن، داماد انباز مشارکت همدست، جمع شرکا (ء) یا شریک جرم. کسی است که قسمتی از اعمال اصلی جرم را انجام داده است. یا شریک مال. کسی است که با دیگری در کل ثروت یا سرمایه تجارت شریک است
خوردم، خوبروی، درخشان، خردچوز
مرد بزگ قدر، اشراف، بزرگ قدر
نیام کویک (نخل)، برک (پارچه یکتانی)
رزه ریسمانی که برآن جامه شسته آویزند، کبار کبار ریسمان بافته شده از برگ نیام خرمابن، نوار (فیلم)، بویه دان
یونانی تازی گشته کاسنی کاشنی از گیاهان
پارسیی تازی گشته سریش بدخوی
سریانی تازی گشته ازشپر نیکو برنام رهنمودحسین علیه السلام
آواز ریختن آب از ناودان و مانند آن، صدای آبشار