جدول جو
جدول جو

معنی شرک - جستجوی لغت در جدول جو

شرک
آنچه برای صید پرندگان به کار می برند، دام صیاد
تصویری از شرک
تصویر شرک
فرهنگ فارسی عمید
شرک
شریک دانستن برای خدا، اعتقاد به تعدّد خدایان
تصویری از شرک
تصویر شرک
فرهنگ فارسی عمید
شرک
(شِ)
انباز. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (مقدمۀ لغت میر سید شریف جرجانی ص 3) (مهذب الاسماء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) :
به باد مرکب کرده بهار شرک خزان
به ابر دولت کرده خزان عصر بهار.
مسعودسعد (دیوان ص 215).
سوی ایوان شرک روی نهی
شب تاری چو کوکب سیار.
مسعودسعد.
، ریا، دادن بر کسی زمین را بر نصف یا ثلث. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)،
{{اسم}} حصه و نصف. ج، اشراک،
{{اسم مصدر}} انبازی در نسب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد)، کفر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). کافر شدن باشد بسبب آنکه انباز بجهت حق تعالی آورند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (از اقرب الموارد). انبازی که بت پرستان و مشرکین برای خداوند عالم جل شأنه قرار داده اند. (ناظم الاطباء). انباز گفتن خدای را. دو یا چند خدای گفتن. خدای را دو گفتن. (یادداشت مؤلف). اعتقاد انباز به خدای بی انباز. دانشمندان گفته اند شرک بر چهار گونه است: 1- شرک در الوهیت. 2- شرک در وجوب وجود. 3- شرک در بندگی. 4- شرک در تدبیر.در جهان هنوز کسی که در هر چهارگونۀ شرک برای خدا انبازی جسته باشد یافت نشده، مگر طایفۀ ثنویه که قائل به دو خدای می باشند یکی دانا و مصدر نیکیها، و دیگری نادان و منشاء بدیها، که اولی را یزدان و دومی را اهریمن نامند. اما آنان که در بندگی و تدبیر خدای به انباز معتقدند فراوانند، مانند: ستاره پرستان. اماگروهی دیگر در شرک غلو کرده منکر صانع بیچون گردند و گویند: این افلاک و کواکب واجب الوجودند. و هستی آنها به ذات خویش باشد و نیستی را بدانها راه نیست... واینان دهریۀ خالص اند. دیگر از طوایفی که به خدای یکتا قایل نیستند نصاری میباشند که حضرت عیسی (ع) را آفرینندۀ مطلق شناسند. و از جملۀ منکران الوهیت بت پرستانند. در اینکه آیا اهل کتاب هم در شمار اهل شرکند یا نه بین دانشمندان اختلاف است، گروهی شرک را مخصوص بت پرستان دانند به دلیل آیۀ شریفۀ: ان الذین من اهل الکتاب و المشرکین فی نار جهنم خالدین فیها... (قرآن 6/98). ولی بیشتر دانشمندان شرک را شامل اهل کتاب نیز بکنند، بحکم آیۀ: ان اﷲ لایغفر ان یشرک به و یغفر ما دون ذلک لمن یشاء. (قرآن 48/4، 116). (ازکشاف اصطلاحات الفنون). اعتقاد انباز به خدای بی انباز و آن شرکت در عبادت است، مانند: ثنویان و نصاری و حرام است و کفر است: ’ان اﷲ لایغفر ان یشرک به و یغفرما دون ذلک’. (قرآن 48/4، 116) (فرهنگ علوم سجادی) :اعوذ باﷲ من شر الشیطان و شرکه، ای ما یوسوس به من الاشراک باﷲ. (ناظم الاطباء) :
بزن بیخی که آن را کفر شاخ است
ببر شاخی که آن را شرک بار است.
مسعودسعد.
لا زآن شد اژدهای دوسر تا فروخورد
هر شرک و شک که در ره الا شود عیان.
خاقانی.
دست تو شمس و خطی تو خط استوا است
کاقلیم شرک را به تعزا برافکند.
خاقانی.
خلق را از شرک شرک رهانید (حضرت محمد (ص)) . (ترجمه تاریخ یمینی ص 2).
برون پرده گر مویی کنی اثبات شرک افتد
که من در پرده جز نامی ز مرد و زن نمی دانم.
عطار.
اکثر شیعۀ شرک در شرک فنا افتادند. (تاریخ جهانگشای جوینی).
در یکی گفته که جوع و جود تو
شرک باشد از تو با معبود تو.
مولوی.
روی از خدا به هرچه کنی شرک خالص است
توحید محض کز همه رو در خدا کنیم.
سعدی.
درین نوع از شرک پوشیده هست
که زیدم بیازرد و عمرم بخست.
سعدی (بوستان).
- اهل شرک، ثنویه، یعنی آنان که به دو خدا قائل شده اند. (ناظم الاطباء) :
از دو جانب با اهل شرک جنگ پیوستند. (ترجمه تاریخ یمینی ص 355).
- ، بت پرستان. (ناظم الاطباء).
- ، آن طایفه از نصاری که معتقد به ثالث ثلاثه شده اند. (ناظم الاطباء).
- شرک اصغر، شرک خفی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به ترکیب شرک خفی شود.
- شرک جلی، قایل شدن شریک برای خدا. مقابل شرک خفی. (از فرهنگ فارسی معین).
- شرک خفی، ریا. شرک اصغر. مقابل شرک جلی. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
شرک
(شِ)
آبله و چیچک و جدری. (ناظم الاطباء). نوعی از دمیدگی باشد که به بشرۀ کودکان برآید و آن رابه تازی جدری گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از برهان) (شرفنامۀ منیری) ، زور. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شرک
(شُ رُ)
جمع واژۀ شرک. رجوع به شرک شود، جمع واژۀ شراک. (اقرب الموارد) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به شراک شود
لغت نامه دهخدا
شرک
(شُ رَ)
موضعی است به حجاز. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شرک
(شَ رَ)
دام صیاد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج). دام. (دهار) (نصاب الصبیان) : وکیف ترجوا النجاه من شرک لانجی منها کسری ولا دارا. (از مقامات حریری). خلق را از شرک شرک رهانید. (ترجمه تاریخ یمینی ص 2). و اکثر شیعۀ شرک در شرک فنا افتادند. (تاریخ جهانگشای جوینی) ، آنچه برای صید مرغان برپا کنند. ج، اشراک، شرک. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). حلقه های دام. (غیاث اللغات). آن باشد که سر ریسمان حلقه حلقه کرده گره بزنند و سر دیگرش را از میان آن بگذرانند بر نهجی که بمجرد کشیدن ریسمان آن حلقه تنگ شود چنانچه بر سر دامها مثل آن سازند و آن را به تازی بلغثنه خوانند. (فرهنگ جهانگیری) ، جمع واژۀ شرکه. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکه شود، شاهراه و راه میانۀ روشن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (برهان) (آنندراج) (از اقرب الموارد). راههای بزرگ. (از فرهنگ جهانگیری). راه وسیع و بزرگ. (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات) ، میان و وسط راه. (برهان) (ناظم الاطباء). میانۀ راه بود. (فرهنگ جهانگیری). آنجای از راه که در اثر عبور ستور و برخورد سم آنان کوبیده و کنده باشد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شرک
(شَ رَ)
شرا و حصبه. (ناظم الاطباء). جوششی بود که بسبب خون یا صفرا آمیخته بهم رسد و آن راشرا نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از برهان) (از آنندراج). جوششی بود. (غیاث اللغات)
لغت نامه دهخدا
شرک
(شَ / شِ)
جامه. (ناظم الاطباء) ، پارچه ای که در آن دارو بندند. (از انجمن آرا) (از برهان) (ناظم الاطباء). خرقه ای که دارو در او بندند. (آنندراج) (شرفنامۀ منیری) (از فرهنگ جهانگیری) ، سیل را نیز گویند. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
شرک
(تَ)
مصدر، به معنی شرکه و شرک. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکه شود
مصدر، به معنی شرکه. (ناظم الاطباء). رجوع به شرکه شود
لغت نامه دهخدا
شرک
ریا، کفر، کافر شدن، برای خدا شریک دانستن دام تله بالان هنبازی، خداچندی، بهره قول به انبازی برای خدا قایل شدن شریک برای خدا اعتقاد به تعدد خدایان بت پرستی کفر مقابل توحید. یا شرک اصغر. شرک خفی. یا شرک جلی. قایل شدن شریک برای خدا مقال خفی. ریا شرک اصغر مقابل شرک جلی
فرهنگ لغت هوشیار
شرک
((شَ رَ))
دام (صید)، جمع شرک و اشراک
تصویری از شرک
تصویر شرک
فرهنگ فارسی معین
شرک
((ش))
برای خدا شریک قایل شدن
تصویری از شرک
تصویر شرک
فرهنگ فارسی معین
شرک
الحاد، بت پرستی، رجز، کفر
متضاد: توحید
فرهنگ واژه مترادف متضاد
شرک
رگ اصلی پشت پاشنه ی پا
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شرکا
تصویر شرکا
شریک ها، انبازها، مشارک ها، همبازها، همدست ها، همکن ها، هم بهره ها، جمع واژۀ شریک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
شریک شدن، انباز گشتن، هم دست شدن با یکدیگر در کاری، نهادی قانونی با فعالیت های مخصوص بازرگانی
شرکت با مسئولیت محدود: در علم اقتصاد شرکتی بین دو یا چند تن که هر کدام به میزان سرمایۀ خود مسئول هستند
شرکت تضامنی: در علم اقتصاد شرکتی که هر یک از شرکا ضامن معاملات شرکت باشد
شرکت تعاونی: در علم اقتصاد شرکتی که سرمایه اش از فروش سهام تشکیل می شود. بر چهار نوع است، شرکت تعاونی مصرف که اجناس مورد نیاز کارگران و کارمندان را تهیه می کند و به قیمت ارزان به فروش می رساند، شرکت تعاونی اعتبار که به کارگران و کارمندان وام می دهد، شرکت تعاونی مسکن که برای کارگران و کارمندان خانه تهیه می کند، شرکت تعاونی تولید که محصولات خود را یکجا و روی هم می کند و به فروش می رساند
شرکت سهامی: در علم اقتصاد شرکتی که سرمایۀ آن از فروش اوراق بهادار فراهم می شود و هر شریک دارای یک یا چند سهم است و منافع آن به نسبت سهام تقسیم می شود
شرکت نسبی: در اقتصاد و حقوق شرکتی که از دو یا چند تن تشکیل می شود و هر یک از شرکا به نسبت سرمایه ای که در شرکت دارد مسئول امور آن می باشد
شرکت واحد: در علم اقتصاد شرکتی که یک امر مخصوص و منحصر را عهده دار باشد مثلاً شرکت واحد اتوبوس رانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
شریک داشتن، همدست شدن در کاری
فرهنگ لغت هوشیار
انباز مشارکت همدست، جمع شرکا (ء) یا شریک جرم. کسی است که قسمتی از اعمال اصلی جرم را انجام داده است. یا شریک مال. کسی است که با دیگری در کل ثروت یا سرمایه تجارت شریک است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
((ش کَ))
شریک شدن، شراکت، انبازی، شراکت بین چند نفر که هر یک به میزان سرمایه خود سهم دارد
شرکت سهامی: شخص حقوقی که حقوق و تعهدات آن مستقل از حقوق و تعهدات سهامداران باشد و فعالیت آن براساس مجوز دولت مشروعیت داشته باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
باهمان، همبازی، همستان، هنبازی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
Corporation, Participation
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
corporation, participation
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
corporación, participación
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
perusahaan, partisipasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
निगम , भागीदारी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
onderneming, deelname
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
korporacja, uczestnictwo
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
corporazione, partecipazione
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
corporação, participação
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
公司 , 参与
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
корпорація , участь
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
Unternehmen, Teilnahme
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
корпорация , участие
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از شرکت
تصویر شرکت
회사 , 참여
دیکشنری فارسی به کره ای