جدول جو
جدول جو

معنی شرپاس - جستجوی لغت در جدول جو

شرپاس
صدای افتادن جسمی در آب یا جایی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سرپاس
تصویر سرپاس
فرمانده پاسبانان، سردستۀ نگهبانان، پایور شهربانی، برابر سرتیپ ارتش، خود آهنی، کلاه خود، سپر
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
سردار شبانان و محافظان، چه پاس بمعنی محافظ آمده است. (برهان). سردار پاسبانان. (جهانگیری) (رشیدی) :
دل سرکشان پر ز وسواس بود
همه گوش بر بانگ سرپاس بود.
فردوسی.
همه دست تابان ز الماس بود
همه کوه در بانگ سرپاس بود.
اسدی.
بجز خیال کسی شب روی نخواهد کرد
در آن دیار که سرپاس بأس تو عسس است.
ابن یمین.
، گرز گران سنگ. (برهان) (جهانگیری) (رشیدی) :
کمان ابر و بارانش الماس شد
سر و مغز پرباد سرپاس شد.
اسدی.
تو چگونه رهی که دست اجل
بر سر توهمی زند سرپاس.
مسعودسعد.
، در اواخر دورۀ سلطنت رضاشاه و اوایل سلطنت پهلوی دوم، ’سرپاس’ به همردیف سرتیپ در تشکیلات شهربانی (نظمیه) اطلاق میشد و اینک مجدداً سرتیپ گفته میشود. (از حاشیۀ برهان قاطع چ معین). پایور شهربانی. نظیر سرتیپ ارتش. (فرهنگستان)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
کرباس. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) (فهرست شاهنامۀ ولف) :
سه دیگر شب آمد به خوابم شتاب
یکی نغزکرپاس دیدم به خواب
بدو اندر آویخته چار مرد
رخان ازکشیدن شده لاجورد
نه کرپاس جایی درید از گروه
نه ایشان شدند از کشیدن ستوه.
فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 7 ص 1817).
دگر آنکه دیدی تو کرپاس نغز
گرفته ورا چار پاکیزه مغز.
فردوسی.
، کفن:
بمانیم با آن رشی پنج خاک
سراپای کرپاس و جای مغاک.
فردوسی (شاهنامۀ چ بروخیم ج 2 ص 310).
رجوع به کرباس شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
سریشم کفش گران که به جواز اطباء اشراس است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). سریشم کفشگران. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ / شَرْ را)
ارض شراس، زمین درشت و سخت. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
مشارسه و با کسی در معامله سختگیری کردن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
رئیس شبانان، رئیس محافظان، پایور شهربانی برابر سرتیپ ارتش. توضیح این کلمه مدتی در زمان اعلیحضرت رضا شاه معمول و سپس متروک شد و اکنون بجای آن همان سرتیپ مستعمل است، خد آهنی، سپر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کرپاس
تصویر کرپاس
کرباس: (سه دیگر شب آمد بخوابم شتاب یکی نغز کرپاس دیدم بخواب) (بدو اندر آویخته چار مرد رخان از کشیدن شده لاجورد) (نه کرپاس جایی درید از گروه نه مردم شدی زان کشیدن ستوه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شراس
تصویر شراس
پارسی تازی شگته به شیوه قلب سریش چسب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرپاس
تصویر سرپاس
رییس پاسبانان، سر دسته نگهبانان
فرهنگ فارسی معین
صدای افتادن جسم سنگین به زمین
فرهنگ گویش مازندرانی
گوه، گوه ی بزرگ
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای ریختن آب، صدای ناگهانی افتادن در آب
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای شکستن چوب، صدای شکستن چینی آلات، صدای تند باران
فرهنگ گویش مازندرانی
بدقواره، بی ریخت
فرهنگ گویش مازندرانی