- شرج
- نوع و قسم، فرقه، گروه
معنی شرج - جستجوی لغت در جدول جو
- شرج ((شَ رَ))
- آمیختن (گوشت پخته یا خام و مانند آن)، بند بستن خریطه را، دروغ بستن بر کسی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
Muggy
душный
schwül
задушливий
duszny
abafado
bochornoso
lourd
benauwd
उमसदार
رطيبٌ
후덥지근한
חַם וּלְח
bunaltıcı
joto la mvua
ร้อนอบอ้าว
গরম এবং আর্দ্র
نارگیل، تنگ، آب روان
احترام، بزرگ داشت، حرمت، قدر
آنچه در آن نوشته شود، نامه، نوشته
آزرم
خاور، خورآیان
آبرو، بزرگ منشی، پیره ها، نزدیک به
سامه، بایسته
آشکاری، فرانمون، گزارش، زند، ریز