نام درخت قطران است و آن نوعی از صنوبر باشد. (برهان) (از آنندراج). قادریس. درختی عظیم که قطران از آن گیرند. (یادداشت مؤلف). درختی است چون سرو اما از آن سرخ تر و خوشبوی تر و برگ آن پهن تر و میوۀ آن خردتر باشد و از آن نیکوترین قطران آید و قسم کوچک آن را عرعر بری خوانند. (از اقرب الموارد). درختی که از آن قطران میگیرند. (ناظم الاطباء). از اصناف سرو است، برگش از آن عریض تر و ثمرش شبیه به بار سرو و از آن کوچکتر و بهترین قطران از او حاصل شود و بعضی او را از اقسام صنوبر دانسته اند و به سرو شبیه و از آن کوچکتر است و در اصفهان معروف به درخت نوش است و قسمی از او کوچکتر و خارناک و ثمرش به قدر گردکان و عرعر بری گویند. (از مخزن الادویه) ، درخت کاج. (از ناظم الاطباء) ، درخت زرشک. (ناظم الاطباء). رجوع به ارز شود
نام درخت قطران است و آن نوعی از صنوبر باشد. (برهان) (از آنندراج). قادریس. درختی عظیم که قطران از آن گیرند. (یادداشت مؤلف). درختی است چون سرو اما از آن سرخ تر و خوشبوی تر و برگ آن پهن تر و میوۀ آن خردتر باشد و از آن نیکوترین قطران آید و قسم کوچک آن را عرعر بری خوانند. (از اقرب الموارد). درختی که از آن قطران میگیرند. (ناظم الاطباء). از اصناف سرو است، برگش از آن عریض تر و ثمرش شبیه به بار سرو و از آن کوچکتر و بهترین قطران از او حاصل شود و بعضی او را از اقسام صنوبر دانسته اند و به سرو شبیه و از آن کوچکتر است و در اصفهان معروف به درخت نوش است و قسمی از او کوچکتر و خارناک و ثمرش به قدر گردکان و عرعر بری گویند. (از مخزن الادویه) ، درخت کاج. (از ناظم الاطباء) ، درخت زرشک. (ناظم الاطباء). رجوع به ارز شود
از قرای جوف است در مصر بین بلبیس و قاهره، (از معجم البلدان)، دهی است نزدیک قاهره، (منتهی الارب)، - شیبین القناطر، شهری است در قلیوب بمصر و اکنون به شبین القناطر معروف است، (تاج ص 78)
از قرای جوف است در مصر بین بلبیس و قاهره، (از معجم البلدان)، دهی است نزدیک قاهره، (منتهی الارب)، - شیبین القناطر، شهری است در قلیوب بمصر و اکنون به شبین القناطر معروف است، (تاج ص 78)
سرو. در شیرکوه و در رامیان و چالوس و منجیل آنرا سور گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سرو کوهی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 117، 127، 250 شود
سَرو. در شیرکوه و در رامیان و چالوس و منجیل آنرا سور گویند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). سرو کوهی. (فرهنگ فارسی معین). رجوع به جنگل شناسی ساعی ج 2 ص 117، 127، 250 شود
منزل اول از منازل قمر است و از کواکب برج حمل باشد. (از جهان دانش). رقیب غفر است. (یادداشت مؤلف). نخستین از منازل قمر. (التفهیم). منزل اول از منازل قمر و آن از اول حمل است تا دوازده درجه و پنجاه و یک دقیقه و بیست و پنج ثانیه و علمای احکام آن را منزل ناری مرکب از سعد و نحس گفته اند. اولین از منازل قمر و از رباط اول است. (یادداشت مؤلف). تثنیۀ شرط، یعنی علامت و دوستاره است در اول حمل و آن منزل اولین است از منازل قمر. از منتخب. و در شرح قران السعدین نوشته که شرطین دو ستاره که بجای هر دو شاخ برج حمل واقع شده اند و آن تثنیۀ شرط است به ضم اول که بمعنی هر چیز باشد. (از غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به شرطان شود
منزل اول از منازل قمر است و از کواکب برج حمل باشد. (از جهان دانش). رقیب غفر است. (یادداشت مؤلف). نخستین از منازل قمر. (التفهیم). منزل اول از منازل قمر و آن از اول حمل است تا دوازده درجه و پنجاه و یک دقیقه و بیست و پنج ثانیه و علمای احکام آن را منزل ناری مرکب از سعد و نحس گفته اند. اولین از منازل قمر و از رباط اول است. (یادداشت مؤلف). تثنیۀ شرط، یعنی علامت و دوستاره است در اول حمل و آن منزل اولین است از منازل قمر. از منتخب. و در شرح قران السعدین نوشته که شرطین دو ستاره که بجای هر دو شاخ برج حمل واقع شده اند و آن تثنیۀ شرط است به ضم اول که بمعنی هر چیز باشد. (از غیاث اللغات) (آنندراج). رجوع به شرطان شود
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر. صائب تبریزی (ازآنندراج)
باشرم. باحیا. خجول. محجوب. (یادداشت مؤلف). شرمه. شرمنده. شرمناک. شرمگن. (ازآنندراج). شرمگین. (فرهنگ فارسی معین) : گرچه در شرم و حیا چهرۀ مریم مثل است هست رخسار تو صد پرده از او شرمین تر. صائب تبریزی (ازآنندراج)
نام قلعۀ شروان. (ناظم الاطباء) (دهار) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات). در برهان و فرهنگ شعوری گفته نام قلعۀ شیروان است بلی تحقیق آن است که نام انوشیروان دادگر بوده و شهر شروان را به نام خود بنا نموده و طایفۀ سلاطین شیروان نیز از اولاد او بوده اند. (از انجمن آرا) (آنندراج). اما این وجه تسمیه بی اساس است جبال شروین در اطراف تبرستان در نزدیکی دیلم و گیلان واقع شده، این کوهها، کوههای صعب الوصول و غیر قابل مرور می باشند و در آنجا کوهی بلندتر و پردرخت تر از این کوهها یافت نشود. (از معجم البلدان) : نوگشته کهن شود علی حال ور نیست مگر که کوه شروین. ناصرخسرو
نام قلعۀ شروان. (ناظم الاطباء) (دهار) (فرهنگ جهانگیری) (غیاث اللغات). در برهان و فرهنگ شعوری گفته نام قلعۀ شیروان است بلی تحقیق آن است که نام انوشیروان دادگر بوده و شهر شروان را به نام خود بنا نموده و طایفۀ سلاطین شیروان نیز از اولاد او بوده اند. (از انجمن آرا) (آنندراج). اما این وجه تسمیه بی اساس است جبال شروین در اطراف تبرستان در نزدیکی دیلم و گیلان واقع شده، این کوهها، کوههای صعب الوصول و غیر قابل مرور می باشند و در آنجا کوهی بلندتر و پردرخت تر از این کوهها یافت نشود. (از معجم البلدان) : نوگشته کهن شود علی حال ور نیست مگر که کوه شروین. ناصرخسرو
نام یکی از سپهبدان و حکام تبرستان بوده که آن طایفه را ملک الجبال می گفته اند و بعد از او پسرش شهریار که پدر ملوک باوندیه بوده به پادشاهی مازندران رسید. (انجمن آرا) (آنندراج). شروین بن رستم بن سرخاب بن قارن بن شهریار بن شروین بن سرخاب بن مهر مردان بن سهراب پسر باوبن شاپور بن کیوس بن قباد یازدهمین از سپهبدان طبرستان. (یادداشت مؤلف). خاقانی در اشاره به اسپهبد طبرستان گوید: ضامن ارزاق من اوست مبادا که من منت شروین برم وانده شروان او. خاقانی نام انوشیروان دادگر بوده و شهر شروان را به نام خود بنا نموده و طایفۀ سلاطین شروان نیز از اولاد او بوده اند و شروین مخفف انوشیروان است. (انجمن آرا) (آنندراج). اما این وجه تسمیه اساس ندارد ابن سرخاب بن مهر مردان بن سهراب پسر باوبن شاپور بن کیوس، هفتمین از اسپهبدان طبرستان است. (یادداشت مؤلف) نام یکی از فرزندزادگان ملک کیوس برادر انوشیروان هم هست. (برهان)
نام یکی از سپهبدان و حکام تبرستان بوده که آن طایفه را ملک الجبال می گفته اند و بعد از او پسرش شهریار که پدر ملوک باوندیه بوده به پادشاهی مازندران رسید. (انجمن آرا) (آنندراج). شروین بن رستم بن سرخاب بن قارن بن شهریار بن شروین بن سرخاب بن مهر مردان بن سهراب پسر باوبن شاپور بن کیوس بن قباد یازدهمین از سپهبدان طبرستان. (یادداشت مؤلف). خاقانی در اشاره به اسپهبد طبرستان گوید: ضامن ارزاق من اوست مبادا که من منت شروین برم وانده شروان او. خاقانی نام انوشیروان دادگر بوده و شهر شروان را به نام خود بنا نموده و طایفۀ سلاطین شروان نیز از اولاد او بوده اند و شروین مخفف انوشیروان است. (انجمن آرا) (آنندراج). اما این وجه تسمیه اساس ندارد ابن سرخاب بن مهر مردان بن سهراب پسر باوبن شاپور بن کیوس، هفتمین از اسپهبدان طبرستان است. (یادداشت مؤلف) نام یکی از فرزندزادگان ملک کیوس برادر انوشیروان هم هست. (برهان)
چوبین. چوبینه. لقبی است بهرام چوبین (بهرام ششم) رئیس خانوادۀ مهران سردار بزرگ ایران در دوره ساسانی را. (فرهنگ فارسی معین). بلعمی در ترجمه تاریخ طبری گوید: ’او را بهرام چوبین خواندند و گروهی گفتند او را شوبین خواندند نه چوبین و اصل شوبین آن بود که او به خردگی به حرب شده بود و بر در ری مردی را ضربتی زده بود و از سر تا کوهۀ زین فروآورده بود و مردمان به نظارۀ آن می شدندو هر زمان مر یکدیگر را همی گفتند: شو بین آن ضربت را. پس او را این لقب کردند و این درست تر است. اما پیداست که این وجه تسمیه ساختگی است و شوبین صورتی ازچوبین است: سی یک پادشاه بیرون از بهرام شوبین و شهربراز. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 19). در وقت انصراف از محاربه ای بهرام شوبین خواست [درفش کاویان را از اصفهانیان بستاند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 86). رجوع به بهرام چوبین و چومین و چوبینه شود
چوبین. چوبینه. لقبی است بهرام چوبین (بهرام ششم) رئیس خانوادۀ مهران سردار بزرگ ایران در دوره ساسانی را. (فرهنگ فارسی معین). بلعمی در ترجمه تاریخ طبری گوید: ’او را بهرام چوبین خواندند و گروهی گفتند او را شوبین خواندند نه چوبین و اصل شوبین آن بود که او به خردگی به حرب شده بود و بر در ری مردی را ضربتی زده بود و از سر تا کوهۀ زین فروآورده بود و مردمان به نظارۀ آن می شدندو هر زمان مر یکدیگر را همی گفتند: شو بین آن ضربت را. پس او را این لقب کردند و این درست تر است. اما پیداست که این وجه تسمیه ساختگی است و شوبین صورتی ازچوبین است: سی یک پادشاه بیرون از بهرام شوبین و شهربراز. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 19). در وقت انصراف از محاربه ای بهرام شوبین خواست [درفش کاویان را از اصفهانیان بستاند. (ترجمه محاسن اصفهان ص 86). رجوع به بهرام چوبین و چومین و چوبینه شود
تثنیۀ شارب. دو بروت: گفتم او لحیه ای داشت از حلوای پشمک که دست و شانۀ لحم و چرب و سرخ در آن کم بود، گفتند محاسن یقۀ سمور و شاربین قندس تراچه شده است. (دیوان البسۀ مولانا نظام قاری ص 132). رجوع به شارب شود
تثنیۀ شارب. دو بروت: گفتم او لحیه ای داشت از حلوای پشمک که دست و شانۀ لحم و چرب و سرخ در آن کم بود، گفتند محاسن یقۀ سمور و شاربین قندس تراچه شده است. (دیوان البسۀ مولانا نظام قاری ص 132). رجوع به شارب شود
عبدالرحمن بن محمد، ملقب به زین الدین بن شمس الدین خطیب شربینی. فقیه شافعی مصری دارای تألیفاتی است و در 1014 هجری قمری در مکه درگذشته است. (از معجم المطبوعات) شمس الدین محمد بن احمد خطیب شافعی. مردی پرهیزگار و دانشمند و دارای تألیفات بسیار است و در 977 میلادی درگذشته است. (معجم المطبوعات) شیخ الاسلام عبدالرحمن. از دانشمندان و بزرگان عصر خود بود و دارای تألیفات بسیار است و در 1326 هجری قمری درگذشت. (از معجم المطبوعات)
عبدالرحمن بن محمد، ملقب به زین الدین بن شمس الدین خطیب شربینی. فقیه شافعی مصری دارای تألیفاتی است و در 1014 هجری قمری در مکه درگذشته است. (از معجم المطبوعات) شمس الدین محمد بن احمد خطیب شافعی. مردی پرهیزگار و دانشمند و دارای تألیفات بسیار است و در 977 میلادی درگذشته است. (معجم المطبوعات) شیخ الاسلام عبدالرحمن. از دانشمندان و بزرگان عصر خود بود و دارای تألیفات بسیار است و در 1326 هجری قمری درگذشت. (از معجم المطبوعات)