- شربین
- آرامی تازی گشته شروان سروکوهی، درخت پسته، درخت سدر درخت سدر، درخت پسته
معنی شربین - جستجوی لغت در جدول جو
- شربین
- درختی با برگ های پهن که در طب قدیم برای معالجۀ معده و کبد به کار می رفته، درخت نوش
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
(دخترانه و پسرانه)
فرهنگ نامهای ایرانی
یکی از سرداران معاصر شاپور ذوالاکتاف ساسانی، نام یکی از فرزندان ملک کیوس برادر انوشیروان پادشاه ساسانی، نام سلسله جبالی در نزدیکی دیلم و گیلان
متهم کرد او را ببدی و خلاف
سرو کوهی
بنگرید به شربین درخت سدر، درخت پسته
شرمناک، محجوب، با حیا، با شرم
شرمگین، شرمسار، باشرم، برای مثال گرچه شرمین بود شرمش حرص برد / حرص اژدرهاست نه چیزی ست خرد (مولوی - ۶۷۷)
چوبی، ویژگی چیزی که از چوب ساخته شود
شربین، درختی با برگ های پهن که در طب قدیم برای معالجۀ معده و کبد به کار می رفته، درخت نوش
سرو، سرو کوهی