جمع واژۀ شرب. (ناظم الاطباء). رجوع به شرب شود، جمع واژۀ شارب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ شارب به معنی نوشنده. (آنندراج). رجوع به شارب شود
جَمعِ واژۀ شُرب. (ناظم الاطباء). رجوع به شرب شود، جَمعِ واژۀ شارِب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ شارب به معنی نوشنده. (آنندراج). رجوع به شارب شود
گیاه برهم نشستۀ یکدیگر را پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انبوه از گیاه. غملی. اما این کلمه در شعر لبید شرببه با ’هاء’ آمده است. (از اقرب الموارد)
گیاه برهم نشستۀ یکدیگر را پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انبوه از گیاه. غملی. اما این کلمه در شعر لبید شرببه با ’هاء’ آمده است. (از اقرب الموارد)
برافروختن آتش. (از اقرب الموارد) ، رشد و نموکردن. بالیدن. (از اقرب الموارد) ، دو دست خود را بلند کردن اسب. (از اقرب الموارد) : شب ّ الفرس شباباً و شبیباً و شبوباً، نشاط کرد اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد معاً. (منتهی الارب)
برافروختن آتش. (از اقرب الموارد) ، رشد و نموکردن. بالیدن. (از اقرب الموارد) ، دو دست خود را بلند کردن اسب. (از اقرب الموارد) : شَب َّ الفَرَس ُ شِباباً و شَبیباً و شُبوباً، نشاط کرد اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد معاً. (منتهی الارب)
جمع واژۀ رب ّ. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رب، شیرۀ سطبر از هر ثمر بعد فشاردن آن. (آنندراج). رجوع به رب شود، جمع واژۀ رب ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رب شود
جَمعِ واژۀ رُب ّ. (ناظم الاطباء). جَمعِ واژۀ رُب، شیرۀ سطبر از هر ثمر بعدِ فشاردن آن. (آنندراج). رجوع به رُب شود، جَمعِ واژۀ رَب ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رَب شود
آشامیدنی از مایعات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آب که نه شور باشد نه خوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آب که بتوان خورد اگر چه ناخوش بود. (مهذب الاسماء) (ازاقرب الموارد) ، نیک آب خوار، ماده شتر آزمند نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
آشامیدنی از مایعات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آب که نه شور باشد نه خوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آب که بتوان خورد اگر چه ناخوش بود. (مهذب الاسماء) (ازاقرب الموارد) ، نیک آب خوار، ماده شتر آزمند نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)