جدول جو
جدول جو

معنی شربوب - جستجوی لغت در جدول جو

شربوب
(شُ)
موضعی است. (منتهی الارب). به فارسی آمده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، مقابل رب، بنده، مملوک
فرهنگ فارسی عمید
(مَ)
بنده. مملوک. پرورده. (منتهی الارب) (آنندراج). مخلوق. (غیاث اللغات) (آنندراج). مملوک. زیردست. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ شرب. (ناظم الاطباء). رجوع به شرب شود، جمع واژۀ شارب. (منتهی الارب) (اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). جمع واژۀ شارب به معنی نوشنده. (آنندراج). رجوع به شارب شود
لغت نامه دهخدا
(شُ بَ)
وادیی است در بین یمامه و بصره در طریق مکه. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(شُ بُ)
گیاه برهم نشستۀ یکدیگر را پوشیده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). انبوه از گیاه. غملی. اما این کلمه در شعر لبید شرببه با ’هاء’ آمده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(تَ یَ)
برافروختن آتش. (از اقرب الموارد) ، رشد و نموکردن. بالیدن. (از اقرب الموارد) ، دو دست خود را بلند کردن اسب. (از اقرب الموارد) : شب ّ الفرس شباباً و شبیباً و شبوباً، نشاط کرد اسب و آن برداشتن هر دو دست باشد معاً. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آنچه بدان آتش افروزند. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) ، نیکوگردانندۀ چیزی. (شرح قاموس) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، آراینده و قوت دهنده. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، اسبی که هر دو پای آن از دو دست آن درگذرد. (ناظم الاطباء) ، جوان از گوسپند و گاو دشتی. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس) ، گوسپند و گاو دشتی پیر. (ناظم الاطباء) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) (از شرح قاموس)
لغت نامه دهخدا
(رَ)
پسر زن مرد از شوهر دیگر. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، شوهر مادر. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(رُ)
جمع واژۀ رب ّ. (ناظم الاطباء). جمع واژۀ رب، شیرۀ سطبر از هر ثمر بعد فشاردن آن. (آنندراج). رجوع به رب شود، جمع واژۀ رب ّ. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). رجوع به رب شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
آشامیدنی از مایعات. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، آب که نه شور باشد نه خوش. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). آب که بتوان خورد اگر چه ناخوش بود. (مهذب الاسماء) (ازاقرب الموارد) ، نیک آب خوار، ماده شتر آزمند نر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
نام گیاهی. و یا ثمر آن گیاه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
استخوان پشت. (منتهی الارب). ج، شراخیب. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مأخوذ از سرپوش فارسی. سرپوش مثلث شکل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ضفدع. پک. غوک. (فهرست مخزن الادویه). وزغ. قورباغه
لغت نامه دهخدا
(شُ)
قطران است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
(دَ رَ)
ستور رام. (ناظم الاطباء). دروب. دربوت. و رجوع به دروب شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از جربوب
تصویر جربوب
سلمه
فرهنگ لغت هوشیار
ناپسری، گله گاو پدرام، جمع رب، جبه ها شیره ها خداوند صاحب مالک، مخدوم، خدا پروردگار جمع ارباب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبوب
تصویر شبوب
فروزینه، گوسفندجوان گاوجوان، آراینده، نیرودهنده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شروب
تصویر شروب
جمع شروب، آبنوشندگان آب نوشنده، آب ناگوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
پرورده، بنده پرورده شده، بنده عبد مملوک جمع مربوبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ربوب
تصویر ربوب
((رُ))
جمع رب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از مربوب
تصویر مربوب
((مَ))
پرورده شده، بنده، عبد، مملوک، جمع مربوبین
فرهنگ فارسی معین
بنده، عبد، مملوک
متضاد: رب
فرهنگ واژه مترادف متضاد