مکنی به ابوالقاسم، از حکمای اواخر قرن هفتم مقیم مصر و معاصر سلطان صلاح الدین ایوبی است. وی با کتب و آثار ابونصر فارابی آشنایی و الفت داشت. موفق الدین عبداللطیف البغدادی در مصر با وی ملاقات نمود و شیفتۀ فضیلت و سیرت و قوت استدلال وی گردید. شارعی مدتی شب و روز در ملازمت این موفق الدین بود و در همین اوان به مرض ذات الجنب مبتلا شد. (از عیون الانباء ج 2 صص 205- 207)
مکنی به ابوالقاسم، از حکمای اواخر قرن هفتم مقیم مصر و معاصر سلطان صلاح الدین ایوبی است. وی با کتب و آثار ابونصر فارابی آشنایی و الفت داشت. موفق الدین عبداللطیف البغدادی در مصر با وی ملاقات نمود و شیفتۀ فضیلت و سیرت و قوت استدلال وی گردید. شارعی مدتی شب و روز در ملازمت این موفق الدین بود و در همین اوان به مرض ذات الجنب مبتلا شد. (از عیون الانباء ج 2 صص 205- 207)
ابونصر محمد بن محمود بن محمد بن علی شجاع سرخسی معروف به سره مرد. محدث شافعی و فاضل و پرهیزگار و در مذهب شافعی بسیار متعصب بود و در مدافعه از آن اهتمام داشت. وی در ذیحجۀ سال 534 هجری قمری در سن هشتاد وشش سالگی در سرخس درگذشت. (از طبقات الشافعیه ص 84)
ابونصر محمد بن محمود بن محمد بن علی شجاع سرخسی معروف به سره مرد. محدث شافعی و فاضل و پرهیزگار و در مذهب شافعی بسیار متعصب بود و در مدافعه از آن اهتمام داشت. وی در ذیحجۀ سال 534 هجری قمری در سن هشتاد وشش سالگی در سرخس درگذشت. (از طبقات الشافعیه ص 84)
نوعی از کباب و نوعی از طعام باشد که با هم در فرن پزند. (برهان) (آنندراج). نوعی از طعام و کباب که با هم مخلوط پزند و از اشعار بسحاق معلوم میشود که آن را در سطل که ظرفی است مخصوص مینهادند چه در همه جا سطل شراحی گفته است. (فرهنگ لغات دیوان بسحاق اطعمه ص 179). قسمی از کباب که شرحه شرحه کرده باشند: سطلکی چند شراحی به موقع باشد که بچینیم در این خوان ز یمین و ز یسار. بسحاق (دیوان اطعمه). چندان بنشین تا بپزد دیگ شراحی کان لحظه به دل میرسد از دوست پیامی. بسحاق (دیوان اطعمه)
نوعی از کباب و نوعی از طعام باشد که با هم در فرن پزند. (برهان) (آنندراج). نوعی از طعام و کباب که با هم مخلوط پزند و از اشعار بسحاق معلوم میشود که آن را در سطل که ظرفی است مخصوص مینهادند چه در همه جا سطل شراحی گفته است. (فرهنگ لغات دیوان بسحاق اطعمه ص 179). قسمی از کباب که شرحه شرحه کرده باشند: سطلکی چند شراحی به موقع باشد که بچینیم در این خوان ز یمین و ز یسار. بسحاق (دیوان اطعمه). چندان بنشین تا بپزد دیگ شراحی کان لحظه به دل میرسد از دوست پیامی. بسحاق (دیوان اطعمه)
منسوب به شراب. (یادداشت مؤلف) ، آنکه دائم شراب خورد. شراب خواره. معتاد بشراب. آلودۀ به شراب. (یادداشت مؤلف). - شرابی تلنگی، از اتباع، شرابخوار دائم. (یادداشت مؤلف). ، شراب ساز. شراب فروش. (از یادداشت مؤلف) ، شرابدار. (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج). ساقی. (آنندراج) : ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید در او باز کن و رو بر آن خم نبید. منوچهری. ، به رنگ شراب. (یادداشت مؤلف)
منسوب به شراب. (یادداشت مؤلف) ، آنکه دائم شراب خورد. شراب خواره. معتاد بشراب. آلودۀ به شراب. (یادداشت مؤلف). - شرابی تلنگی، از اتباع، شرابخوار دائم. (یادداشت مؤلف). ، شراب ساز. شراب فروش. (از یادداشت مؤلف) ، شرابدار. (دهار) (مهذب الاسماء) (آنندراج). ساقی. (آنندراج) : ای شرابی به خمستان رو و بردار کلید در او باز کن و رو بر آن خم نبید. منوچهری. ، به رنگ شراب. (یادداشت مؤلف)
شتر مادۀ درازگردن. (از اقرب الموارد). ناقۀ درازگردن. (منتهی الارب). ماده شتر درازگردن. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد کلمه با ’یاء’ مشدد است، یعنی شراعیّه یا شراعیّه آمده است
شتر مادۀ درازگردن. (از اقرب الموارد). ناقۀ درازگردن. (منتهی الارب). ماده شتر درازگردن. (ناظم الاطباء). در اقرب الموارد کلمه با ’یاء’ مشدد است، یعنی شُراعیَّه یا شِراعیَّه آمده است
جمع مرعی، چراگاه ها، واستر باژ ها (واستر مرتع)، دام باژ ها نمیدنده تیمار دار در نگرنده جمع مرعی چراگاهها: احوال مراعی و شکارگاهها ببین، مالیات مرتع، مالیاتی که بابت میشها و بزهای شیرده پرداخته میشد. مراعات کننده: ... و آواز ناعی بسمع آن شاه مراعی رسید
جمع مرعی، چراگاه ها، واستر باژ ها (واستر مرتع)، دام باژ ها نمیدنده تیمار دار در نگرنده جمع مرعی چراگاهها: احوال مراعی و شکارگاهها ببین، مالیات مرتع، مالیاتی که بابت میشها و بزهای شیرده پرداخته میشد. مراعات کننده: ... و آواز ناعی بسمع آن شاه مراعی رسید