- شراء (تَ هَُ)
شری. مالک شدن به بیع. (از تاج العروس). خریدن یا فروختن و از اضداد است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). خرید و فروختن و این از لغات اضداد است. (غیاث اللغات). خریدن. (ترجمان القرآن علامۀ جرجانی ص 61) (دهار) ، فروختن. (ترجمان علامۀ جرجانی ص 61) (از تاج العروس).
- بیع و شراء،خرید و فروش:
ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت
فتنه همگان بر کتب بیع و شرایند.
ناصرخسرو.
، گوشت را در آفتاب گذاشتن تا خشک شود. (از منتهی الارب). گوشت را گستردن. (از تاج العروس) ، جامه را در آفتاب گذاشتن تا خشک شود. (از منتهی الارب). گستردن جامه. (از تاج العروس) ، در آفتاب گذاشتن پینو (کشک) را تا خشک شود، افسوس کردن بر کسی، خوار و حقیر نمودن کسی را. (از منتهی الارب) ، پیشی کردن از قوم به ذات خود و جنگ کردن بجای ایشان و در حضور سلطان رفتن و سخن گفتن از طرف ایشان، گرفتار گردانیدن کسی را خدای به علت شری. (از منتهی الارب)
- بیع و شراء،خرید و فروش:
ازبهر قضا خواستن و خوردن رشوت
فتنه همگان بر کتب بیع و شرایند.
ناصرخسرو.
، گوشت را در آفتاب گذاشتن تا خشک شود. (از منتهی الارب). گوشت را گستردن. (از تاج العروس) ، جامه را در آفتاب گذاشتن تا خشک شود. (از منتهی الارب). گستردن جامه. (از تاج العروس) ، در آفتاب گذاشتن پینو (کشک) را تا خشک شود، افسوس کردن بر کسی، خوار و حقیر نمودن کسی را. (از منتهی الارب) ، پیشی کردن از قوم به ذات خود و جنگ کردن بجای ایشان و در حضور سلطان رفتن و سخن گفتن از طرف ایشان، گرفتار گردانیدن کسی را خدای به علت شری. (از منتهی الارب)
