جدول جو
جدول جو

معنی شدکاریده - جستجوی لغت در جدول جو

شدکاریده(شُ دَ / دِ)
شیارکرده
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شکافیده
تصویر شکافیده
شکافته، چاک خورده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شکاریدن
تصویر شکاریدن
جانوری را شکار کردن، اقتناص، شکریدن، اصطیاد، بشکریدن، صید کردن، شکردن، اشکردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شاریده
تصویر شاریده
ریخته، جاری شده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کاریده
تصویر کاریده
کاشته شده
فرهنگ فارسی عمید
(دَ / دِ)
جاری شده. ریخته. رجوع به شاریدن شود، منفجر، انفجار، شاریده شدن آب. (المصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(گِ رِ تَ)
شکردن. (فرهنگ فارسی معین). شکار کردن. (آنندراج). صید کردن. (از ناظم الاطباء). رجوع به شکردن شود
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
حساب شده. شمارشده. (ناظم الاطباء). رجوع به شمرده شود
لغت نامه دهخدا
(شُ رَ دَ / دِ)
شیارکننده
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ / تِ)
ناکاشته. غیرمزروع. کاریده ناشده
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ / دِ)
حالت و چگونگی شدکاریده
لغت نامه دهخدا
(شُ دَ)
درخور شدکار کردن
لغت نامه دهخدا
(نِ مَ دَ)
مصدر شدیار باشد که به معنی جفت گاو راندن و زمین را شکافتن و مستعد ساختن است بجهت زراعت کردن. (برهان). جفت راندن در زمین. (شرفنامۀ منیری). شیاریدن. شخم زدن
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
کاشته و زراعت کرده.
- امثال:
بلکه من کاریده بودم، بلکه شتر تو هم چریده بود (شتر ساربانی در زمین بایر مردی یزدی چرا میکرد. مرد یزدی چوب برداشت و شتر را بزدن گرفت ساربان گفت چرا میزنی در این زمین که چیزی نکاشته ای گفت...)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شکاریدن
تصویر شکاریدن
صید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاریده
تصویر شاریده
منفجر، انفجار، جاری شده، ریخته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکریده
تصویر شکریده
شکار کرده، شکسته در هم شکسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کاریده
تصویر کاریده
کار آزموده مجرب کار کشته: (ز لشکر گزین کرد پس بخردان جهاندیده و کار کرده ردان)، جنگ دیده جنگ آزموده: (بیاورد لشکرده و دو هزار جهاندیده و کار کرده سوار)، مستعمل کهنه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدیاریدن
تصویر شدیاریدن
((شُ دَ))
شیار کردن زمین
فرهنگ فارسی معین