جدول جو
جدول جو

معنی شدقم - جستجوی لغت در جدول جو

شدقم(شَ قَ)
گشنی بود مر نعمان بن منذر را: ابل شدقمیات، شتران منسوب بدان گشن. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شدق
تصویر شدق
کنج دهان، کرانۀ وادی یا رودبار
فرهنگ فارسی عمید
(تَ یُ)
شکستن دندانهای کسی را به مشت. (از منتهی الارب). شکستن دندان کسی. (از اقرب الموارد). دمق. و رجوع به دمق شود، ناگاه راندن کسی را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، سپوختن در سینۀ کسی، درآمدن باد برکسی و وزیدن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ابن شدقم. شعر و احوال در سلافهالعصر ص 253 آمده است. وی پسر علی بن حسن بن شدقم است. (ذریعه ج 9 ص 248)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ می یا)
ابل شدقمیات، ، شتران منسوب به گشن نعمان بن منذر موسوم به شدقم. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ قَ)
نوعی از خرما. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برشوم که نوعی خرماست و در بصره به دست آید. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَ دَ)
فراخی کنج دهان. (منتهی الارب). فراخی دهان. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
جمع واژۀ اشدق و شدقاء. (اقرب الموارد) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شُ دُ)
جمع واژۀ شدیق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
کنج دهان از جانب باطن رخسار. (منتهی الارب). شدقان. (اقرب الموارد). ج، اشداق. (اقرب الموارد) :
چون به قوم خود رسید آن مجتبا
شدق او بگرفت باز او شد عصا.
مولوی.
، هر دو جانب رودبار و هر دو کنارۀ رود. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(تَ هَُ)
ریختن دندان های پیشین کسی. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
اندوه سخت بر وام و جز آن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ قَم م)
فراخ از هر چیز. (منتهی الارب). واسع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(دِ قِم م)
دندان شکسته از مردم و شتر، یا عام است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ قِ)
زنی که فرج او فروبرد هر چیز را و آواز کند وقت جماع. (منتهی الارب) (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شِنْ نَ)
اندک. (از منتهی الارب). قلیل. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(ثِ قِ)
گنگلاج. گنگ و لال
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
آن که سه دندان وی شکسته باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ ؟)
ابن حسن بن علی بن حسن بن علی بن شدقم بن ضامن بن محمدحمزی حسنی مدنی. ملقب به زین الدین. فقیه و محدث بود که در سال 950 هجری قمری متولد شد و در سال 1033 هجری قمری در مدینه درگذشت. او راست: زهرهالمقول فی نسب ثانی فرعی الرسول، که آن را بصورت ذیلی بر کتاب پدرش موسوم به ’المستطابه فی نسب سادات طابه’ نگاشته است. او را قصائدی نیز میباشد. (از الذریعۀ آقا بزرگ طهرانی ج 9 ص 740)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شدیم
تصویر شدیم
کپیک خوربری ازجانوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شدق
تصویر شدق
کنج دهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دقم
تصویر دقم
اندوه از بدهکاری شکسته دندان
فرهنگ لغت هوشیار
باران نرم
فرهنگ گویش مازندرانی
نوعی بیماری گوسفند که موجب آبریزش بینی و تورم شکم دام می
فرهنگ گویش مازندرانی