زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زرو، زلو، جلو، شلکا، شلوک، خرسته، مکل، دیوک، دیوچه، دشتی، علق
زالو، کرمی کوچک و سیاه رنگ که در آب زندگی می کند و با مکنده های روی بدنش خون جانوارن را می مکد زَرو، زَلو، جَلو، شَلکا، شَلوک، خِرِستِه، مَکِل، دیوَک، دیوچِه، دُشتی، عَلَق
سنگی که بر آن زر و سیم عیار کنند محک در فارسی سوهان، زر سنج زر کش هنج آلت سودن، سنگی که بوسیله آن عیار زر و سیم را تعیین کنند: عیار و وزن چنین زر تو دانی از ملکان که خاطر تو محک است و عقل تو معیار. (معزی) توضیح محک در اصل (لغت عرب) بکسر میم و تشدید کاف است که اسم آلت باشد از حک بمعنی ساییدن ولی معمولا آنرا محک بفتح میم و حاء و تخفیف کاف خوانند و در شعر فارسی مخفف و مشدد هر دو آمده است. حافظ گوید: خوش بود گر محک تجربه آمد بمیان تا سیه روی شود هر که دو او غش باشد، و نظامی گوید: شاه فرمود تا بمجلس خاص بر محکها زنند زر خلاص. یا محک زر ایمان. حجر الاسود. یا محک زرین. سنگی که طلا را بدان امتحان کنند، حجر الاسود
سنگی که بر آن زر و سیم عیار کنند محک در فارسی سوهان، زر سنج زر کش هنج آلت سودن، سنگی که بوسیله آن عیار زر و سیم را تعیین کنند: عیار و وزن چنین زر تو دانی از ملکان که خاطر تو محک است و عقل تو معیار. (معزی) توضیح محک در اصل (لغت عرب) بکسر میم و تشدید کاف است که اسم آلت باشد از حک بمعنی ساییدن ولی معمولا آنرا محک بفتح میم و حاء و تخفیف کاف خوانند و در شعر فارسی مخفف و مشدد هر دو آمده است. حافظ گوید: خوش بود گر محک تجربه آمد بمیان تا سیه روی شود هر که دو او غش باشد، و نظامی گوید: شاه فرمود تا بمجلس خاص بر محکها زنند زر خلاص. یا محک زر ایمان. حجر الاسود. یا محک زرین. سنگی که طلا را بدان امتحان کنند، حجر الاسود
پیه خوراندن، پیه گداختن پیه خوردن، فربهی: ماده شتر پس ازلاغری پیه، گوشت سپید، خودبینی سرمستی پیه ناک، انگور پوست کلفت پیه و گوشت، جمع شحوم. یا شحم و لحم. پیه و گوشت: بیندازی عظام و شحم و لحم من رگ و پی همچنان و جلد منشور
پیه خوراندن، پیه گداختن پیه خوردن، فربهی: ماده شتر پس ازلاغری پیه، گوشت سپید، خودبینی سرمستی پیه ناک، انگور پوست کلفت پیه و گوشت، جمع شحوم. یا شحم و لحم. پیه و گوشت: بیندازی عظام و شحم و لحم من رگ و پی همچنان و جلد منشور
تکان شدید خار، سر تیز فرانسوی تکان سخت خار، هر چیز سر تیز، جمع اشواک. ضربه شدید تکان سخت، حالتی ناگهانی که به شخص عارض شود و قوای بزرگواری او رو به ضعف گذارد
تکان شدید خار، سر تیز فرانسوی تکان سخت خار، هر چیز سر تیز، جمع اشواک. ضربه شدید تکان سخت، حالتی ناگهانی که به شخص عارض شود و قوای بزرگواری او رو به ضعف گذارد
ریا، کفر، کافر شدن، برای خدا شریک دانستن دام تله بالان هنبازی، خداچندی، بهره قول به انبازی برای خدا قایل شدن شریک برای خدا اعتقاد به تعدد خدایان بت پرستی کفر مقابل توحید. یا شرک اصغر. شرک خفی. یا شرک جلی. قایل شدن شریک برای خدا مقال خفی. ریا شرک اصغر مقابل شرک جلی
ریا، کفر، کافر شدن، برای خدا شریک دانستن دام تله بالان هنبازی، خداچندی، بهره قول به انبازی برای خدا قایل شدن شریک برای خدا اعتقاد به تعدد خدایان بت پرستی کفر مقابل توحید. یا شرک اصغر. شرک خفی. یا شرک جلی. قایل شدن شریک برای خدا مقال خفی. ریا شرک اصغر مقابل شرک جلی