جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با شفک

شفک

شفک
بی هنر، نادان، ابله، برای مِثال پنداشت همی حاسد کاو باز نیاید / بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید (رودکی - ۵۰۰)، جلف
شفک
فرهنگ فارسی عمید

شفک

شفک
کهنه و فرسوده و ازهم رفته. (ناظم الاطباء). خَلَق. فرسوده. حقیر. (لغت فرس اسدی). شفر بود یعنی نابکار و خَلَق شده. (فرهنگ اوبهی) ، نادان و ابله و جلف. (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (از برهان) :
پنداشت همی حاسد کاو بازنیاید
بازآمد تا هر شفکی ژاژ نخاید.
رودکی (از انجمن آرا).
، بی مایه. (فرهنگ فارسی معین). بی هنر. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (از برهان)
لغت نامه دهخدا