- شحوب
- رنگ پریدگی، رندیدن زمین را با بیل
معنی شحوب - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گنهکار، فرزند نافرمانبردار فرزند نافرمان
بازگشت از گناه، نالیدن از اندوه نالش اندهگساری
فروزینه، گوسفندجوان گاوجوان، آراینده، نیرودهنده
گام، درون
سارسیاه ازپرندگان
فراخدهانه چون چاه، فراخگام چون شتران
جمع شروب، آبنوشندگان آب نوشنده، آب ناگوار
جمع شقب، گاباره ها شکاف های کوه
آشوبگر شور انگیز
جمع شعب، قبیله بزرگ مرگ
مندیل و دستار، رومال و دستمال
دستار، مندیل، دستمال
شحم ها، پیه ها، چربی ها، جمع واژۀ شحم
قبایل، قبیله ها، گروهی از مردم دارای نژاد، سنن، دین و فرهنگ مشترک، گروهی از فرزندان یک پدر، جمع قبیله
روشن شدن راه، فراخ گشتن راه
فراخی گام، درون، بازکردن دهان را، بازشدن دهان
مخلوط کردن، آمیختن
دستمال، مندیل، دستار
آمیختن، مخلوط کردن