جدول جو
جدول جو

معنی شحاح - جستجوی لغت در جدول جو

شحاح
(شِ)
جمع واژۀ شحیح. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شحیح شود
لغت نامه دهخدا
شحاح
(شَ)
زفت. آزمند. (منتهی الارب). بخیل. حریص. (اقرب الموارد). آزمند. آزور.
- ارض شحاح، زمین که بی باران بسیار روان نگردد. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
- ، زمین نرم. (مهذب الاسماء).
- ابل شحاح، شتران کم شیر. (منتهی الارب).
- زند شحاح، آتش زنه که آتش ندهد. (منتهی الارب).
- ماء شحاح، آب اندک که زمین نپوشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شحاح
زفت، آزمند، اندک چون آب، شترکم شیر
تصویری از شحاح
تصویر شحاح
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شطاح
تصویر شطاح
گستاخ، بی شرم، در تصوف کسی که شطحیات می گوید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحاح
تصویر صحاح
صحیح ها، درست ها، جمع واژۀ صحیح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شحیح
تصویر شحیح
بخیل، حریص، آزمند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از صحاح
تصویر صحاح
تندرستی، سلامتی، تندرست بودن
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
دراز و تن دار از مردم و شتر. (منتهی الارب). دراز و تن دار از شتر. (از اقرب الموارد) ، بکر شناح، شتر جوانه. (منتهی الارب). شتر جوان و اصل آن شناحی به یاء و مخفف بود و بعلت التقاء ساکنین (میان یاءو تنوین) یاء حذف گردیده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِ)
مست. ج، شنح. (منتهی الارب). مست. (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
سادۀ بی آمیغ. (ناظم الاطباء) (آنندراج) (منتهی الارب). رجل قحاح، مرد سادۀ بی آمیغ، اصل کار و خالص و بی آمیغ آن. (آنندراج). رجوع به قح شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
هوا. (منتهی الارب) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سَحْ حا)
ریزان. ساحه مؤنث. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(سُحْ حا)
ج ساحه. نادر است. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سِ)
جمع واژۀ ساحه، بمعنی گوسپند بسیار فربه. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(صِ)
صحاح سته. نام شش کتاب حدیث اهل سنت و جماعت که فقها و اصحاب حدیث بر آن اعتماد دارند و ارکان اساسی علم حدیث است و آن شش عبارت است از: الجامع الصحیح تألیف محمد بن اسماعیل بخاری (متوفی 256 هجری قمری) صحیح تألیف ابوالحسن مسلم بن حجاج نیشابوری (متوفی 261) ، سنن تألیف ابن ماجه (متوفی 273) ، جامع تألیف ترمذی (متوفی 279) سنن ابی داود (متوفی 275) ، و سنن تألیف نسائی (متوفی 303). (از تاریخ ادبیات ایران تألیف دکتر صفا 67- 68) : وائمۀ متقدم تتبع بسیار کرده اند و بعضی (احادیث نبوی) را بازگزیده و آن را صحاح میخوانند. (رشیدی)
صحاح اللغه. نام کتاب لغتی است تألیف اسماعیل بن حماد جوهری. رجوع به اسماعیل... شود:
در دارالکتب چو بازکند
نسختی از صحاح بفرستد.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(صِ)
جمع واژۀ صحیح. (اقرب الموارد) :
همه خواندند بر تو چیز نماند
یاد ناکرده از صحاح و کسور.
ناصرخسرو.
، جمع واژۀ صحاح. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
یا احاح !، دردا! ای وای !

احیح. احیحه. تشنگی.
لغت نامه دهخدا
(بُ)
بحه. گرفتگی گلو و گرانی آواز. (منتهی الارب) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
قحط، (اقرب الموارد) (منتهی الارب)، قحط و تنگی و کمیابی، (ناظم الاطباء)، کوشش در هر کار، پرهیز، (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)، ترس و خوف، زیرکی و هوشیاری، (ناظم الاطباء)، جمع واژۀ شیح، (منتهی الارب)، رجوع به شیح شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از صحاح
تصویر صحاح
تندرستی، تندرست و درست
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحاط
تصویر شحاط
گریزنده، شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احاح
تصویر احاح
خشم تندی، اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سحاح
تصویر سحاح
ریزان، هوا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شطاح
تصویر شطاح
ژاژ خای کلوک، گستاخ بی شرم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحیح
تصویر شحیح
حریص، آزمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحام
تصویر شحام
پیه فروش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحاج
تصویر شحاج
آوای کلاغ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قحاح
تصویر قحاح
ناب بی آلایش بی آک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شحاث
تصویر شحاث
گدای چسبان، گل مژه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقاح
تصویر شقاح
کبر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شناح
تصویر شناح
مست دراز تن دراز مردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیاح
تصویر شیاح
پرهیز کردن، کوشیدن، تنگی کمیابی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صحاح
تصویر صحاح
((ص))
کتاب های شش گانه اهل سنت که در برگیرنده احادیث اسلامی است، چیزهای صحیح، جمع صحیح
فرهنگ فارسی معین
تصویری از صحاح
تصویر صحاح
((صَ))
تندرستی، صحیح، درست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شطاح
تصویر شطاح
((شَ طّ))
گستاخ
فرهنگ فارسی معین