اختلاف و نزاع میان کسان افتادن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین کردن کسی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اندوهگین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، طربناک ساختن کسی را. از لغات اضداد است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، از پیش بشدن. (تاج المصادر بیهقی)
اختلاف و نزاع میان کسان افتادن. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین کردن کسی را. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اندوهگین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (المصادر زوزنی) ، طربناک ساختن کسی را. از لغات اضداد است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، از پیش بشدن. (تاج المصادر بیهقی)
جمع واژۀ شجن، شجن. (منتهی الارب). فنون. (مهذب الاسماء). گویند: فلان ذوشجون، ای ذوفنون. (مهذب الاسماء). الحدیث ذوشجون، یعنی انواع فنون و اغراض دارد و پیچ درپیچ است یا شاخها و شعبه ها داردو بعض آن در بعض درآمده. (منتهی الارب) : این نخواندی کالکلام ای مستهام فی شجون جره جر الکلام. مولوی. - امر شجون، امر عظیم: چون پیاپی گشت آن امر شجون نیل می آمد سراسر جمله خون. مولوی. رجوع به شجن شود
جَمعِ واژۀ شَجن، شَجِن. (منتهی الارب). فنون. (مهذب الاسماء). گویند: فلان ذوشجون، ای ذوفنون. (مهذب الاسماء). الحدیث ذوشجون، یعنی انواع فنون و اغراض دارد و پیچ درپیچ است یا شاخها و شعبه ها داردو بعض آن در بعض درآمده. (منتهی الارب) : این نخواندی کالکلام ای مستهام فی شجون جره جر الکلام. مولوی. - امر شجون، امر عظیم: چون پیاپی گشت آن امر شجون نیل می آمد سراسر جمله خون. مولوی. رجوع به شجن شود