جدول جو
جدول جو

معنی شجب - جستجوی لغت در جدول جو

شجب
(شَ جِ)
هلاک شونده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رنج رسیده از بیماری یا قتال. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شجب
(شَ جَ)
اندوه. (منتهی الارب). به معنی حزن و معروف در آن ’شجن’ است. (از اقرب الموارد) ، رنج و اذیت بیماری. یا اذیت و رنج که از قتال حاصل شود. (منتهی الارب). مشقتی که از بیماری یا قتال به انسان برسد. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شجب
(شَ)
پدر قبیله ای است. (منتهی الارب) ، نام بطنی است از قبیلۀ کلب. (از معجم قبایل العرب ج 4)
لغت نامه دهخدا
شجب
(تَنْ)
هلاک کردن. (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (از اقرب الموارد) ، اندوهگین کردن. (از اقرب الموارد) (مصادراللغه زوزنی) ، هلاک شدن، اندوهگین شدن، گونۀ روی بگردیدن. (تاج المصادر بیهقی) ، مشغول کردن. (از اقرب الموارد) ، بستن دهنۀ شیشه بوسیلۀ شجاب یعنی شیشه بند. (از اقرب الموارد) ، رفتن. (از ذیل اقرب الموارد) ، جذب کردن: یقال انک لتشجبنی عن حاجتی. (از اقرب الموارد) ، تیر زدن به پای آهو بطوری که نتواند برود. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شجب
(شُ جُ)
سه پایۀ چوبین که شبان به وی ادات خود را آویزان سازد. (منتهی الارب). سه چوب که چوپان دلو را بدان آویزان کند. (از اقرب الموارد) ، جمع واژۀ شجاب. (از ذیل اقرب الموارد). رجوع به شجاب شود
لغت نامه دهخدا
شجب
حاجب، اندوه، هم
تصویری از شجب
تصویر شجب
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از رجب
تصویر رجب
(پسرانه)
نام ماه هفتم از سال قمری
فرهنگ نامهای ایرانی
(مِ جَ)
دارچوب که جامه بر وی اندازند. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). دارچوب که جامه بر وی اندازند و خیک آب آویزان کنند. (ناظم الاطباء). سه پایه. (دهار) :
بیرم سبز برفکنده بلند
شاخ او کرده بسدین مشجب.
فرخی
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
منسوب به شجب که عده ای بدان منسوبند. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(شَ جَ)
لقب عوف بن عبدودبن عوف بن کنانه. (از انساب سمعانی ج 1)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
اندوهگین شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تحزن. (متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(عَ جَ)
مرد فروهشته اندام. (منتهی الارب). مرد مسترخی و سست. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ شَجْ جَ)
گستاخ و بی ادب در خوراک. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ جانسون)
لغت نامه دهخدا
(یَ جُ)
پسر یعرب بن قحطان. (منتهی الارب). پسر یعرب بن قحطان و پدر سبا. (از مجمل التواریخ والقصص ص 15 و 146). و رجوع به حبیب السیر چ خیام ص 263 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شعب
تصویر شعب
جمع شعبه، شعبه ها بمعنی قبیله بزرگ میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجن
تصویر شجن
اندوه، حزن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجع
تصویر شجع
برتری در دلیری نیرومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجر
تصویر شجر
درخت با تنه باریک باشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجاب
تصویر شجاب
جمع شجب، بلندها درازها، سربنشیشه چوب پنبه، چوب رختی دارچوب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجا
تصویر شجا
گلوگیر، اندوه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجه
تصویر شجه
شکستگی درسر و روی زخم سر سرشکستگی جراحت سر، جمع شجاج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شقب
تصویر شقب
شکاف کوه گاباره دره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجو
تصویر شجو
گریستن، نیاز، اندوه، اندوهاندن، شادانیدن ازواژگان دوپهلو
فرهنگ لغت هوشیار
سرفرویی از (ترجیب)، نام ماه هفتم از سال تازی، ترسیدن، بزرگداشت شرمزدگی شرم کردن، بزرگداشت، دشنامگویی، ترسیدن ماه هفتم از سال قمری تازیان و مسلمانان و آن بین جمادی الاخر و شعبان است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شجی
تصویر شجی
اندوهگین نگران
فرهنگ لغت هوشیار
آشامیدن نوشیدن آشامندگان می می آشامان، بهره آب، آبشخور پارچه ای از کتان بسیار نازک و گران بها که در قدیم از آن پیراهن و دستار می کردند و کشور مصر به ساختن آن مشهور بود. آشامیدن نوشیدن، حلاوت طاعت و لذت کرامت و راحت انس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شصب
تصویر شصب
خشکی بار دار نگردیدن دشوار شدن کار
فرهنگ لغت هوشیار
بریدن، شکافتن به درازا، ستردن، زدایش زدودن داد نامه از سوی داور به بهانه نا سازگاری با دات (قانون)، خوش اندام، تازه تر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاب
تصویر شاب
مرد جوان، برنا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شاجب
تصویر شاجب
هلاک شونده، اندوهگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حجب
تصویر حجب
جمع حجاب، پرده ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شکب
تصویر شکب
بخشش، پاداش، جزاء
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشجب
تصویر مشجب
((مِ جَ))
دار، چوب که بر آن جامه اندازند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وجب
تصویر وجب
وژه
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از عجب
تصویر عجب
شگفت
فرهنگ واژه فارسی سره