جدول جو
جدول جو

معنی شتیت - جستجوی لغت در جدول جو

شتیت
(تَ نَوْ وُ)
پراکنده شدن و پراکنده گردیدن. شت ّ. شتات. شتت. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب) (از محیط المحیط)
لغت نامه دهخدا
شتیت
(شَ)
کار پراکنده. (منتهی الارب). ج، شتی. (از محیط المحیط). پراکنده. (دهار) ، دندان گشاده. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (دهار)
لغت نامه دهخدا
شتیت
پراکنده، دورازهم چون دندان ها دندان گشاده پراکنده، جمع شتی
تصویری از شتیت
تصویر شتیت
فرهنگ لغت هوشیار
شتیت
((شَ))
پراکنده، جمع شتی
تصویری از شتیت
تصویر شتیت
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتات
تصویر شتات
پراکنده شدن، تفرق، پراکندگی، متشتت، متفرق، پراکنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از تشتیت
تصویر تشتیت
پراکنده کردن
فرهنگ فارسی عمید
(شِ تَ / تِ)
بلندی و علو. (برهان) (آنندراج). ارتفاع. (ناظم الاطباء) ، سقف خانه. (برهان) (ناظم الاطباء) ، دستۀ نی و مغاکی که برای صید شیر سازند. (مهذب الاسماء) ، پوشش هر چیز بطور کلی. (از برهان) (از ناظم الاطباء) ، پوشش عمارت و خانه و امثال آن. (برهان) (از ناظم الاطباء) ، سامان و اسباب خانه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
ابن ثعلبه، بطنی است از صریم بن سعد بن ضبه از عدنانیه. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581)
ابن خویلد فزاری. شاعر است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(فَ)
کوفته و ریزه ریزه کرده. (منتهی الارب). فتوت. (اقرب الموارد) ، نان ریزه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). نان خشک است که بسیار نرم ساییده باشند و مستعمل آن از نان گندم است. قلیل الغذا و مخفّف رطوبت معده و مولد ریاح و سواد و دیرهضم و مضر احشای ضعیفه است و کهنۀ او بسیار زبون تر و مورث قولنج و مسدّد، و مصلحش شکر است. (تحفۀ حکیم مؤمن). نان فتیر است که فتیت نیز نامند، و فتیت هر چیزی را نامند. (فهرست مخزن الادویه). رجوع به فتوت شود
لغت نامه دهخدا
(رِ)
کت ّ. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). شروع غلیان نبیذ و جز آن قبل از شدت یافتن. (از اقرب الموارد). رجوع به کت شود، برانگیخته شدن مرد از خشم، بانگ کردن کره شتر، بانگ کردن مرد از شدت خشم مانند کره شتر، نرم و آهسته رفتن کسی یا گام نزدیک گذاشتن در تند رفتن. (از ناظم الاطباء). و رجوع به کت ّ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ملامت و شماتت، فتنه. غوغا. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ / شِخ خی)
نعت از شخت به معنی باریک اندام. (از منتهی الارب) ، غبار بالابرآمده. (منتهی الارب). شختیت
لغت نامه دهخدا
(شِ)
غبار بالابرآمده. (منتهی الارب). شخّیت. (منتهی الارب). و رجوع به شخیت شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
ریسمان. حبل. رسن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
مشتوم. (محیطالمحیط). دشنام یافته (مذکر و مؤنث در وی یکسان است). (منتهی الارب) ، مرد ناخوش روی. (منتهی الارب). کریه الوجه. (اقرب الموارد) (محیطالمحیط) ، شیر خشمگین. (از اقرب الموارد). شیر غضبناک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ)
خسیس. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (معجم الوسیط) (منتهی الارب) ، ناقص. (از اقرب الموارد) (متن اللغه) (منتهی الارب) (تاج العروس). منه: لایحرم الضعیف الختیت. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شِتْ تی)
مرد بسیارشر و بسیارعیب و بدخوی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، کاسموی. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شُ تَ)
شتیر بن مشکل و شتیر بن نهار تابعیان اند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
پراگنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) (دهار) (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). تفریق. (از اقرب الموارد) (ازمتن اللغه) (از المنجد) : شتّته اﷲ، فرّقه . (متن اللغه) : و التماس کردند که نظام الفت و اجتماع کلمت ایشان از تشتیت و تفریق صیانت فرمایند. (ترجمه تاریخ یمینی). تا روزگار که مفرق احباب و ممزق اصحاب است در میان آمد و جمع ایشان به تفریق و تشتیت رسانید. (ترجمه تاریخ یمینی چ اول تهران ص 308)
لغت نامه دهخدا
بطنی است از صعران و سامهالهلال، از بریه از قبیلۀ مطیر که منازل ایشان، از مرز کویت تا خلیج فارس و از ناحیۀ مغرب تا نزدیک قصیم و دیار عجمان و از طرف جنوب تا دیار بنی خالد امتداد دارد. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581)
نام بطنی است از حمایده یکی از عشایر طفیله در منطقۀ کرک و منازل ایشان در دویخله باشد. (از معجم قبایل العرب ج 2 ص 581)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
پراکنده از مردم: و فی المجلس شتوت من الناس، یعنی در مجلس پراکنده از مردمند که از یک قوم و قبیله نباشند. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از صحاح)
لغت نامه دهخدا
(صَ)
بانگ و فریاد و غوغا. (منتهی الارب) ، گروه مردم. (منتهی الارب). گروه. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از کتیت
تصویر کتیت
آوای جوش جوش دیگ، زفت (بخیل)
فرهنگ لغت هوشیار
کوفته، ریز ریز، نانریزه خرده نان، نانسوده خرده نان خشک که در آشپزی به کار برند کوفته و ریزه ریزه کردن، نان خشک نرم ساییده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از صتیت
تصویر صتیت
غریو، گروه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شئیت
تصویر شئیت
شکوخنده اسپ سکندری خود را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتات
تصویر شتات
فرقت، متفرق و پریشان، پراکنده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتیم
تصویر شتیم
زشتروی، دشنام یافته، شیرخشمگین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ختیت
تصویر ختیت
زفت، نارسا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتیت
تصویر اتیت
فرانسوی آماس گوش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تشتیت
تصویر تشتیت
پراکنده کردن پراکندن فتالاندن پراکندن فتالیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از متیت
تصویر متیت
شانه کرباس شانه جولاهگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از فتیت
تصویر فتیت
((فَ))
کوفته و ریزه ریزه کرده، نان خشک نرم ساییده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتات
تصویر شتات
((شَ))
پراکندگی، پراکنده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از تشتیت
تصویر تشتیت
((تَ))
پراکندن
فرهنگ فارسی معین