جدول جو
جدول جو

معنی شتلپ - جستجوی لغت در جدول جو

شتلپ
صدایی که از برخورد کف دست با آب شنیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتلم
تصویر شتلم
اشتلم، زور، ستم، پرخاش و هیاهو، داد و فریاد، تندی، لاف زدن، رجزخوانی
فرهنگ فارسی عمید
پولی که قمارباز پس از بردن پول حریف به رسم انعام به صاحب خانه یا به دیگران می دهد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از شلپ
تصویر شلپ
صدای افتادن چیزی در آب
شلپ و شلوپ: صدایی که از دست و پا زدن در آب ایجاد می شود
فرهنگ فارسی عمید
(شِ لِ)
صدای فروافتادن چیزی در آب. (در لهجۀ گناباد خراسان) (یادداشت پروین گنابادی). چلپ.
- شلپ شلپ کردن، فروافکندن چیزها پیاپی در آب و پراکندن به اطراف یا زدن کف دست بر آب و پراکندن آب به هر سو.
، آوای سیلی که بر صورت کسی زنند. شرپ، آوای بوسیدن. (فرهنگ فارسی معین).
- شلپ شلپ بوسیدن، پشت سر هم و با صدا بوسیدن. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
مخفف شتلی. آن قسمت از زری که از قمار برده باشند و به حاضران مجلس دهند. (از برهان). آنچه حریف برده از برد خود به حضار مجلس قمار دهد. در فرهنگ اظفری این لغت ترکی ضبطشده است. (فرهنگ نظام). دستخوش. دست لاف:
تلاش کام ندارم برای خویش سلیم
که مدعای من از نقش دادن شتل است.
سلیم.
- امثال:
از بدقمار هر چه ستانی شتل بود.
، کانیات (در تداول عامه کانیوت). کاسه کوزه. پولی که در هنگام قمار در قمارخانه برندۀ بازی باید به صاحب خانه و اداره کننده قمار بپردازد و گیرندۀ شتل مسؤول تنظیم برد و باخت بازی کنندگان است و اگر فرضاً قماربازی پولی باخت و نداد، یا نداشت که بدهد، برنده به گیرندۀ شتل مراجعه میکند و پول خود را از او دریافت میدارد و او خود داند با بدهکار و بازنده و چنانکه گفته شد این پول را ’کانیات’ به تقدیم نون بر یاء و ’کاسه کوزه’ نیز میگویند و گیرندۀ شتل ’کاسه کوزه دار’ خوانده میشود که برای آسانی تلفظ کلمه ’دار’ را نیز حذف مینمایند. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
رجوع به تالاپ شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
نام گیاهی است که نهال آن را مانند یک درخت از جایی به جایی دیگر برند. نهال جوان. (از دزی ج 1 ص 727). رجوع به شتله شود
لغت نامه دهخدا
نوعی گیاه است. (از دزی ج 1 ص 727)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ لُ)
مخفف اشتلم. درشتی کردن بغیر موقع و بیجا. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاف و گزاف:
ای گشته برای تو موافق انجم
گشتی چو به جود شهره نزد مردم
از گردش این زمانۀ پرشتلم
نامت نشود ز دفتر هستی گم.
انوری (از دستورالوزراء خواندمیر و فرهنگ سروری).
و رجوع به اشتلم شود، ظلم و تعدی نمودن باشد به مردم. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلبه و زور. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(شُ)
دهی از دهستان ارس کنار بخش پل دشت شهرستان ماکو. دارای 181 تن سکنه، آب آن از قره سو و محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ)
روییدنی که از جایی برکنند تا جایی دیگر کارند، چون سبزه و جز آن. (از محیط المحیط).
- شتلهالسم، گیاه دافع سموم.
- شتله قرنفل، نام درختی است.
- شتلهالقطن، علف پنبه. گیاه دافع سرطان.
- شتلهالکتان، نام گیاهی است.
- شتلهالنیل، گیاهی است که برای وسمه به کار رود. (از دزی ج 1 ص 727)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
منسوب به شتل. رجوع به شتل شود
لغت نامه دهخدا
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شلپ
تصویر شلپ
صدای افتادن چیزی در آب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلپ
تصویر تلپ
تالاپ، ویژگی آن که خود را به دیگران تحمیل می کند
تلپ شدن: سربار شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شتل
تصویر شتل
((شَ تَ))
شتلی، پولی که قمارباز پس از بردن، به صاحب خانه یا دیگران به رسم انعام می دهد
فرهنگ فارسی معین
صدای مهیب از برخورد دو جسم، صدای پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی
باران شدید، خیس شدن، گل و لای حاصل از باران شدید، دیوانه، آدم سبک سر و جلف، شلوع کردن در بازی، جرزنی، فاقد طعم های مشهور ترش و شیرین و شور و گس بی مزه
فرهنگ گویش مازندرانی