جدول جو
جدول جو

معنی شتلغ - جستجوی لغت در جدول جو

شتلغ
صدای مهیب از برخورد دو جسم، صدای پس گردنی
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شتلم
تصویر شتلم
اشتلم، زور، ستم، پرخاش و هیاهو، داد و فریاد، تندی، لاف زدن، رجزخوانی
فرهنگ فارسی عمید
پولی که قمارباز پس از بردن پول حریف به رسم انعام به صاحب خانه یا به دیگران می دهد
فرهنگ فارسی عمید
(شَ)
نام گیاهی است که نهال آن را مانند یک درخت از جایی به جایی دیگر برند. نهال جوان. (از دزی ج 1 ص 727). رجوع به شتله شود
لغت نامه دهخدا
(شُ)
دهی از دهستان ارس کنار بخش پل دشت شهرستان ماکو. دارای 181 تن سکنه، آب آن از قره سو و محصول آن غلات و پنبه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
مخفف شتلی. آن قسمت از زری که از قمار برده باشند و به حاضران مجلس دهند. (از برهان). آنچه حریف برده از برد خود به حضار مجلس قمار دهد. در فرهنگ اظفری این لغت ترکی ضبطشده است. (فرهنگ نظام). دستخوش. دست لاف:
تلاش کام ندارم برای خویش سلیم
که مدعای من از نقش دادن شتل است.
سلیم.
- امثال:
از بدقمار هر چه ستانی شتل بود.
، کانیات (در تداول عامه کانیوت). کاسه کوزه. پولی که در هنگام قمار در قمارخانه برندۀ بازی باید به صاحب خانه و اداره کننده قمار بپردازد و گیرندۀ شتل مسؤول تنظیم برد و باخت بازی کنندگان است و اگر فرضاً قماربازی پولی باخت و نداد، یا نداشت که بدهد، برنده به گیرندۀ شتل مراجعه میکند و پول خود را از او دریافت میدارد و او خود داند با بدهکار و بازنده و چنانکه گفته شد این پول را ’کانیات’ به تقدیم نون بر یاء و ’کاسه کوزه’ نیز میگویند و گیرندۀ شتل ’کاسه کوزه دار’ خوانده میشود که برای آسانی تلفظ کلمه ’دار’ را نیز حذف مینمایند. (از فرهنگ لغات عامیانۀ جمالزاده)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
شکستن سر کسی را. (از منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
نوعی گیاه است. (از دزی ج 1 ص 727)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَوْ وُ)
پاسپر کردن و حقیر داشتن و خوار نمودن. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شُ تُ لُ)
مخفف اشتلم. درشتی کردن بغیر موقع و بیجا. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). لاف و گزاف:
ای گشته برای تو موافق انجم
گشتی چو به جود شهره نزد مردم
از گردش این زمانۀ پرشتلم
نامت نشود ز دفتر هستی گم.
انوری (از دستورالوزراء خواندمیر و فرهنگ سروری).
و رجوع به اشتلم شود، ظلم و تعدی نمودن باشد به مردم. (برهان) (آنندراج) (ناظم الاطباء). غلبه و زور. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(شَ لَ)
روییدنی که از جایی برکنند تا جایی دیگر کارند، چون سبزه و جز آن. (از محیط المحیط).
- شتلهالسم، گیاه دافع سموم.
- شتله قرنفل، نام درختی است.
- شتلهالقطن، علف پنبه. گیاه دافع سرطان.
- شتلهالکتان، نام گیاهی است.
- شتلهالنیل، گیاهی است که برای وسمه به کار رود. (از دزی ج 1 ص 727)
لغت نامه دهخدا
(شَ تَ)
منسوب به شتل. رجوع به شتل شود
لغت نامه دهخدا
(شِ)
هر زن شیردهنده. (از برهان) (از فرهنگ جهانگیری) ، مادۀ هر حیوانی که شیر بسیار دهد. (برهان). مادۀ حیوان که شیر دهد. (از فرهنگ جهانگیری) (از انجمن آرا) (آنندراج) ، ستاغ به معنی زن نازا باشد. (فرهنگ نظام). رجوع به ستاغ شود، دزد و راهزن و قطاع الطریق، گله و رمه، گروه. (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(قُ لُ)
برادر بایسنقر در مراغه به سال 563 هجری قمری با سلطان ارسلان بن طغرل مخالفت کرد و اندیشۀ جنگ داشت. اتابک محمد به حکم سلطان برفت و او را مقهور ساخت. (تاریخ گزیده چ لندن ص 472)
(امیر...) امیری از امیران شیراز (764 ه. ق). (معجم الانساب ص 365)
لغت نامه دهخدا
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
پولی باشد که در قمار ببرند و به حاضران مجلس یا به صاحب خانه به رسم انعام دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قتلغ
تصویر قتلغ
ترکی فرخنده مبارک خجسته
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شتل
تصویر شتل
((شَ تَ))
شتلی، پولی که قمارباز پس از بردن، به صاحب خانه یا دیگران به رسم انعام می دهد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قتلغ
تصویر قتلغ
((قُ لُ))
قوتلوغ. قوتلوق، مبارک، خجسته
فرهنگ فارسی معین
شلوغ
فرهنگ گویش مازندرانی
صدایی که از برخورد کف دست با آب شنیده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
مو تارمو
فرهنگ گویش مازندرانی
صدای که از برخورد کف دست به صورت یا پس گردن کسی بلند شود
فرهنگ گویش مازندرانی
باران شدید، خیس شدن، گل و لای حاصل از باران شدید، دیوانه، آدم سبک سر و جلف، شلوع کردن در بازی، جرزنی، فاقد طعم های مشهور ترش و شیرین و شور و گس بی مزه
فرهنگ گویش مازندرانی