- شتافتن
- عجله کردن، شتاب کردن
معنی شتافتن - جستجوی لغت در جدول جو
- شتافتن
- شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
- شتافتن ((ش تَ))
- عجله کردن، تند رفتن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
عجله کردن، بسرعت رفتن، شتافتن، شتاب کردن
شتافتن، شتاب کردن، عجله کردن، شتابیدن، تند رفتن
اشتقاق
عجله کرده شتاب کرده، تند رفته
مضراب، زخمه، شکفه، چوبی که بدان ساز نوازند
شنیدن و گوش دادن
چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
برگردانیدن و پیچیدن
تاب دادن، پیچیدن، کنایه از نافرمانی کردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تفتن
تحمل کردن
تابیدن، افکنده شدن پرتو نور بر کسی یا چیزی، شعله ور کردن، برافروختن، گداختن و سرخ کردن آهن در آتش، تفتن
تحمل کردن
برافروختن، روشن شدن، گرم گردیدن
تحمل کردن
شکافتن
شکافته شدن، ترکیدن
پیچاندن، تا کردن، برگرداندن، خمانیدن
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
نانی که بر دیواره تنور پخته شود
عاصی، بی فرمانی کردن
شتابنده آن که با شتاب و سرعت حرکت کند یا کاری انجام دهد، بعجله بشتاب: شتابان به سوی شهر حرکت کرد
چاک خورده رخنه یافته، پاره شده دریده، شکسته، نشات یافته پدید آمده، منتج حاصل شده، استشاق یافته مشتق
آشنا شدن، دانستن
شکیبائی داشتن، صبر و تاب آوردن
شتابنده، کسی که باشتاب حرکت کند
نوعی نان ضخیم که در تنور می پزند
آرام و قرار گرفتن، شکیبیدن، صبر کردن، برای مثال هیچ جانی به صبر ازو نشکیفت / هیچ عقلی به زیرکی نفریفت (سنائی - ۲۸) . مرا پنج روز این پسر دل فریفت / ز مهرش چنانم که نتوان شکیفت (سعدی۱ - ۱۱۱)
شکافتن، چاک دادن، چاک کردن، پاره کردن، دریدن، شکاف خوردن، چاک شدن، چاک خوردن، دریده شدن
شکافتن، شکافته شدن، گشوده شدن، وا شدن، شکست دادن لشکر، شکوفیدن
آشنا شدن، واقف شدن، دانستن، اشناختن، شناسیدن، اشناسیدن
با کسی آشنایی داشتن، دوستی داشتن
با کسی آشنایی داشتن، دوستی داشتن