- شتابگرد(اَ پَ)
با شتاب گردنده. گردنده بشتاب. معجل:
گردنده فلک شتابگرد است
هر دم ورقیش در نورد است.
نظامی
گردنده فلک شتابگرد است
هر دم ورقیش در نورد است.
نظامی
معنی شتابگرد - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کسی که نزد دیگری علم یا هنر می آموزد، پسری که در دکانی خدمت می کند، وردست، پسوند متصل به واژه به معنای کمک مثلاً شاگرد شوفر، شاگرد بنا
کسی که در شب گردش می کند، میر شب، شوکار، عسس برای مثال رو سر بنه به بالین تنها مرا رها کن / ترک من خراب شبگرد مبتلا کن (مولوی۲ - ۷۰۱) ،
کنایه از پاسبان
کنایه از دزد
کنایه از پاسبان
کنایه از دزد
(بْ وَ)
لغت نامه دهخدا
هاله را گویند و او را خرمن ماه نیز گویند. (فرهنگ جهانگیری). مصحف شایورد. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
(اِ تِ پَ)
لغت نامه دهخدا
شتاب رونده. که شتابد. که شتابنده باشد. که تعجیل کند، تیزگام سبکپای. تندرو. (از ناظم الاطباء). أفوف. خذروف. خفیدد. دلاثم. شمشلیق. عملّس. قسقاس. لذلاذ. مئلب. مهذف. هذف. هذّاف. (از منتهی الارب)
شاگرد، در مقابل استاد
شاگرد، دانش آموز