- شتابکار (شِ)
عجول. کرمند. عاجل. کسی که از روی عجله کاری کند. خدب. (منتهی الارب). قلقل. (منتهی الارب). شتابنده و ساعی. (ناظم الاطباء) :
شتابکارتر از باد وقت پاداشن
درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه.
فرخی.
مبارزانی همدست و لشکری هم پشت
درنگ پیشه به فر و شتابکار به کر.
فرخی.
صمکیک، احمق شتابکار. مرقدی ̍، مرد شتابکار. مشیع، مرد شتابکار. لواهس، شتابکاران. (از منتهی الارب) ، بی وقار. (ناظم الاطباء)
شتابکارتر از باد وقت پاداشن
درنگ پیشه تر از کوه وقت بادافراه.
فرخی.
مبارزانی همدست و لشکری هم پشت
درنگ پیشه به فر و شتابکار به کر.
فرخی.
صمکیک، احمق شتابکار. مرقدی ̍، مرد شتابکار. مشیع، مرد شتابکار. لواهس، شتابکاران. (از منتهی الارب) ، بی وقار. (ناظم الاطباء)
