جوالی که از بوریا تهیه می شود، جوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچه، بارجامه، گوال، گاله، غنج، ایزغنج، غرار، غراره، جوالق
جوالی که از بوریا تهیه می شود، جَوال، کیسۀ بزرگ و ستبری از نخ ضخیم یا پارچۀ خشن که برای حمل بار بر پشت چهارپایان بارکش می اندازند، تاچِه، بارجامِه، گُوال، گالِه، غَنج، ایزُغُنج، غِرار، غِرارِه، جِوالِق
تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد، برای مثال تو نبینی که اسب توسن را / به گه نعل برنهند لبیش (عنصری - ۳۳۷)
تکۀ ریسمانی که بر سر چوب بسته شده و هنگام نعل کردن اسب لب او را در حلقۀ ریسمان می گذارند و می پیچند تا آرام بایستد، برای مِثال تو نبینی که اسب توسن را / به گه نعل برنهند لبیش (عنصری - ۳۳۷)
جوالی باشد که از دوخ سازند و آن گیاهی است که از آن حصیر بافند. (از برهان) (آنندراج). جوالی که از دوخ کنند. (لغت فرس اسدی) (فرهنگ اوبهی) : دوگوشش بود مانند دو نعلین دهانش چون شکیشی پر ز سرگین. منجیک
جوالی باشد که از دوخ سازند و آن گیاهی است که از آن حصیر بافند. (از برهان) (آنندراج). جوالی که از دوخ کنند. (لغت فرس اسدی) (فرهنگ اوبهی) : دوگوشش بود مانند دو نعلین دهانش چون شکیشی پر ز سرگین. منجیک
اسم مصدر از شایستن. توانایی و قدرت ومجال و امکان. (ناظم الاطباء). بمعنی امکان است که جایز بودن و دست دادن و ممکن گشتن باشد و این لغت از فرهنگ دساتیر نقل شده است. (آنندراج) (انجمن آرا)
اسم مصدر از شایستن. توانایی و قدرت ومجال و امکان. (ناظم الاطباء). بمعنی امکان است که جایز بودن و دست دادن و ممکن گشتن باشد و این لغت از فرهنگ دساتیر نقل شده است. (آنندراج) (انجمن آرا)
همانند. مثل. یقال: ’هذا شبیه ذاک’، این مانند آن است. (از اقرب الموارد). مانند. (متن اللغه) (منتهی الارب). نظیر. شبه. همچون. همال. تا. چون. ند. همتا. ج، اشباه: نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشد از آن که هر دو به گونه شبیه یکدگرند. قریع
همانند. مثل. یقال: ’هذا شبیه ذاک’، این مانند آن است. (از اقرب الموارد). مانند. (متن اللغه) (منتهی الارب). نظیر. شبه. همچون. همال. تا. چون. ند. همتا. ج، اشباه: نمتک و بسد نزدیکشان یکی باشد از آن که هر دو به گونه شبیه یکدگرند. قریع
ابن عزره بن عمیرالضبعی. راویه و خطیب و شاعر و نسابه از مردم بصره. کتابی در غریب لغت دارد ودر آغاز هوادار خوارج بود و سپس از آن رأی عدول کرد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 230). از علماء و خطباء خوارج و قصیدهالغریب از اوست و او تا سال هفتاد رافضی بود سپس به مذهب شراه (صفری) گروید و در بصره بلاعقب درگذشت. (از ابن الندیم) (البیان و التبیین ج 1 ص 271)
ابن عزره بن عمیرالضبعی. راویه و خطیب و شاعر و نسابه از مردم بصره. کتابی در غریب لغت دارد ودر آغاز هوادار خوارج بود و سپس از آن رأی عدول کرد. (از اعلام زرکلی ج 3 ص 230). از علماء و خطباء خوارج و قصیدهالغریب از اوست و او تا سال هفتاد رافضی بود سپس به مذهب شراه (صفری) گروید و در بصره بلاعقب درگذشت. (از ابن الندیم) (البیان و التبیین ج 1 ص 271)
نام فرماندۀ یاغیان مصراست که در زمان داریوش اول قیام کرد و نام دیگر او فسمتیخ (پسام تیک) است. توضیح آنکه چون خبر عدم کامیابی پارسیها در جنگ با یونانیان بگوش داریوش رسید وی مأمورینی به ایالات مختلف ایران فرستاد و شروع بجمعآوری لشکر کرد و در ظرف سه سال هیجانی به آسیا پیدا آمد. زیرا مردان جنگی و حافظان ممالک متفرقه احضار شده بودند. پس از آن در مصر خبیش نیز قیام کرد و خود را فسمتیخ (پسام تیک) نامید و او فسمتیخ چهارم بود (487 قبل از میلاد) جهت شورش را بعضی از نویسندگان زیادی مالیات دانسته اند که ایرانیان بر آنها تحمیل کرده بودند. ولی از آنجا که امپراطوری ایران موجب شد که پس از گشوده شدن آن کشور (مصر) دائرۀ داد و ستد وسیع شود لذا مشکل بار مالیات امری واقعی نبود آنچه ظاهراً صحیح می نماید مشکل اساسی این بود که مصریها خود را از ایرانیان با سابقه تر در امر حکومت می دانستند و حاضر نبودند که زیر یوغ ایرانیان روند و دیگر آنکه در امر سرپیچی یونانیان آنها را تشویق میکردند نتیجه این انقلابات به آنجا رسید که خشایارشا بدانجا رود و با وجودمقاومت مصریان انقلاب را درهم شکند خبیش که خود را فرعون می خواند فرار کند و ایرانیان نیز مصریان را گوشمال بسزا دهند و مصب نیل را غارت کنند. و خشایارشا برادر خود را بنام هخامنش والی مصر گرداند. (از تاریخ ایران باستان مشیرالدوله ج 1 صص 682 و 683 و 699)
نام فرماندۀ یاغیان مصراست که در زمان داریوش اول قیام کرد و نام دیگر او فسمتیخ (پسام تیک) است. توضیح آنکه چون خبر عدم کامیابی پارسیها در جنگ با یونانیان بگوش داریوش رسید وی مأمورینی به ایالات مختلف ایران فرستاد و شروع بجمعآوری لشکر کرد و در ظرف سه سال هیجانی به آسیا پیدا آمد. زیرا مردان جنگی و حافظان ممالک متفرقه احضار شده بودند. پس از آن در مصر خبیش نیز قیام کرد و خود را فسمتیخ (پسام تیک) نامید و او فسمتیخ چهارم بود (487 قبل از میلاد) جهت شورش را بعضی از نویسندگان زیادی مالیات دانسته اند که ایرانیان بر آنها تحمیل کرده بودند. ولی از آنجا که امپراطوری ایران موجب شد که پس از گشوده شدن آن کشور (مصر) دائرۀ داد و ستد وسیع شود لذا مشکل بار مالیات امری واقعی نبود آنچه ظاهراً صحیح می نماید مشکل اساسی این بود که مصریها خود را از ایرانیان با سابقه تر در امر حکومت می دانستند و حاضر نبودند که زیر یوغ ایرانیان روند و دیگر آنکه در امر سرپیچی یونانیان آنها را تشویق میکردند نتیجه این انقلابات به آنجا رسید که خشایارشا بدانجا رود و با وجودمقاومت مصریان انقلاب را درهم شکند خبیش که خود را فرعون می خواند فرار کند و ایرانیان نیز مصریان را گوشمال بسزا دهند و مصب نیل را غارت کنند. و خشایارشا برادر خود را بنام هخامنش والی مصر گرداند. (از تاریخ ایران باستان مشیرالدوله ج 1 صص 682 و 683 و 699)
روی. (ناظم الاطباء). وجه. (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، نوعی از خرمابن. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت خرما. (آنندراج) (منتهی الارب) ، شتران نیکو. واحد و جمع در وی یکسان است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
روی. (ناظم الاطباء). وجه. (از اقرب الموارد) (مهذب الاسماء) ، نوعی از خرمابن. (ناظم الاطباء). نوعی از درخت خرما. (آنندراج) (منتهی الارب) ، شتران نیکو. واحد و جمع در وی یکسان است. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
مرغکی است خوش آواز. توضیح در لغت فرس (ص 226) و فرهنگهای دیگر معنی آمده با شاهد ذیل: گرگ را کی رسد ملامت شاه ک باز را کی بود نهیب شخیش ک ولی هویت آن معلوم نشد
مرغکی است خوش آواز. توضیح در لغت فرس (ص 226) و فرهنگهای دیگر معنی آمده با شاهد ذیل: گرگ را کی رسد ملامت شاه ک باز را کی بود نهیب شخیش ک ولی هویت آن معلوم نشد