جدول جو
جدول جو

معنی شبگاه - جستجوی لغت در جدول جو

شبگاه
شبانگاه، هنگام شب
جایی که گوسفندان هنگام شب در آن به سر می برند
تصویری از شبگاه
تصویر شبگاه
فرهنگ فارسی عمید
شبگاه
(شَ)
شبانگاه. شوگاه. یعنی آنجا که شب کنند، وقت درآمدن شب، جای باش گوسفندان ومنزل و محل آسایش چارپایان. (ناظم الاطباء). شوغا
لغت نامه دهخدا
شبگاه
شبانگاه هنگام شب، جایی که گوسفندان شب را در آن گذرانند شوگاه
تصویری از شبگاه
تصویر شبگاه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شوگاه
تصویر شوگاه
شوغا، چهاردیواری که شب ها گوسفندان را میان آن جا می دهند، جای خوابیدن گوسفندان در شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آبگاه
تصویر آبگاه
جای آب، آبخور، تالاب، استخر، در علم زیست شناسی پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه، مثانه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بگاه
تصویر بگاه
زود، سر وقت، صبح زود
فرهنگ فارسی عمید
(شُ)
شلکا. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به شلکا شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
دانه ای است مانند تخم اسپندان. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (آنندراج). دانه ای است مانند حب رشاد. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(شَبْ با)
برنج گر. (دهار) (مهذب الاسماء). ج، شباهون. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شگا. ترکش. تیردان. کیش و جعبه. (ناظم الاطباء) (از برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
پگاه. بوقت. (ناظم الاطباء). بوقت و زود. (رشیدی). معنی ترکیبی آن بروقت است زود و شتاب. (آنندراج). و بگه مخفف آن. می گویند بگه خیزی کرد، یعنی بروقت برخاست و دیر نکرد و این مجاز است چه معنی دیر نکردن از آن مستفاد می شود. (آنندراج). جمهور شعرا بگاه و بیگاه به هم جایز ندارند و اگر کسی روا دارد جواز آن را وجهی توان نهاد چه بیگاه و بگاه بمعنی دیر و زود مستعمل است نه بمعنی باوقت و ناوقت. (المعجم) : بگویی به لشکر تا امشب همه کارهای خویش را ساخته کنند و بگاه... حاضر آیند. (تاریخ بیهقی).
واجب آن شد که بامداد بگاه
بر سر تخت خود نشیند شاه.
نظامی.
- بگاه تر، زودتر: و او رااعلام داد تا بگاه تر در غلس بیامد. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 30).
- بگاه خاستن، سحرخیزی. صبح زود برخاستن:
بگاه خاستن آمد نشان نهمت مرد
که روز ابر همی باز به رسد بشکار.
ابوحنیفۀ اسکافی.
- بگه خیزی کردن، بوقت برخاستن و دیر نکردن. (رشیدی).
رجوع به پگاه شود.
لغت نامه دهخدا
ورد، مورد، (زمخشری)، منهل، مصنعه، تالاب، استخر، آبخور، مثانه، تهیگاه، زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران، خاصره
لغت نامه دهخدا
(شَ / شُو)
شب گاه. محوطه ای باشد بجهت شب خوابیدن چهارپایان. (برهان). شوغا. شوغار. شوغاره. شوغاه. آغل: حظیره، شوگاه اشتر. (مهذب الاسماء). الاستیصاد، شوگاه ساختن گوسفند را. (مصادر زوزنی، از حاشیۀ برهان چ معین)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
مخفف شبانگاه. رجوع به شبانگاه شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از شگاه
تصویر شگاه
ترکش تیر دان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بگاه
تصویر بگاه
بوقت بموقع مقابل بیگاه، صبح زود هنگام فجر. یا بگاه تر. زودتر
فرهنگ لغت هوشیار
محلی که شبها گاو و گوسفندان در آن بیتوته کنند غاریا چهار دیواری که شبها گله ها را در آن جا دهند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبنگاه
تصویر شبنگاه
هنگام شب شب هنگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبگاه
تصویر آبگاه
آبخور تالاب استخر، پهلو، تهیگاه خاصره، مثانه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آبگاه
تصویر آبگاه
تالاب، استخر، پهلو، زیر دنده، مثانه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بگاه
تصویر بگاه
((بِ))
به وقت، به موقع، صبح زود، هنگام فجر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از وبگاه
تصویر وبگاه
وبسایت
فرهنگ واژه فارسی سره
بامداد، پگاه، صبحگاهان
متضاد: شامگاه، بموقع، بهنگام
متضاد: بی موقع، نابهنگام
فرهنگ واژه مترادف متضاد