معنی آبگاه - فرهنگ فارسی عمید
معنی آبگاه
- آبگاه
- جای آب، آبخور، تالاب، استخر، در علم زیست شناسی پهلوی انسان بین دنده و لگن خاصره، تهیگاه، مثانه
تصویر آبگاه
فرهنگ فارسی عمید
واژههای مرتبط با آبگاه
آبگاه
- آبگاه
- ورد، مورد، (زمخشری)، منهل، مصنعه، تالاب، استخر، آبخور، مثانه، تهیگاه، زیر اضلاع از دو سوی وحشی تن آدمی و دیگر جانوران، خاصره
لغت نامه دهخدا
آنگاه
- آنگاه
- آن زمان آن وقت آن هنگام، پس از آن سپس بعد در آخر، مع هذا مع ذالک، بعلاوه از آن گذشته
فرهنگ لغت هوشیار
شبگاه
- شبگاه
- شبانگاه هنگام شب، جایی که گوسفندان شب را در آن گذرانند شوگاه
فرهنگ لغت هوشیار