ابوبکره نقیع، صحابی بود که پدرش حارث یا مسروح نام داشت و او چون در روز طایف از قلعه برچرخ آویخته بزیر آمد آن حضرت صلی الله علیه وآله او رابه ابوبکره کنیت کرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بکل السویق بالدقیق. (منتهی الارب). آمیختن پست را با آرد. (از ناظم الاطباء) ، غنیمت گرفتن، بکیله ساختن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گرفتن بکیله را. (ناظم الاطباء). بکیل ساختن. (تاج المصادر بیهقی)
ابوبکره نقیع، صحابی بود که پدرش حارث یا مسروح نام داشت و او چون در روز طایف از قلعه برچرخ آویخته بزیر آمد آن حضرت صلی الله علیه وآله او رابه ابوبکره کنیت کرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بکل السویق بالدقیق. (منتهی الارب). آمیختن پِسْت را با آرد. (از ناظم الاطباء) ، غنیمت گرفتن، بکیله ساختن. (از منتهی الارب) (از آنندراج). گرفتن بکیله را. (ناظم الاطباء). بکیل ساختن. (تاج المصادر بیهقی)
شکارچی. صیاد. شکاری. شکارگر. نخجیرگر. شکارکننده. صاید. قانص. قناص. (یادداشت مؤلف)، شکار. شکاری. صید. (یادداشت مؤلف) : با غلامان و آلت شکره کرد کار شکار و کار سره. عنصری. شغفی عظیم به شکره (و) یوز و سگ شکاری و باز و کبوتر داشت. (راحهالصدور راوندی). این فوج را نوبت بود برنشستند به تماشای شکره و راست براندند تا لب جیحون. (راحهالصدور راوندی)، پرندۀ شکاری از جنس باشه و از آن کوچکتر. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). مرغ شکاری که معروفست. (غیاث). اشکره. مرغ شکاری. (یادداشت مؤلف). مرغان شکارکننده. (فرهنگ اوبهی). همان اشکره مرغ شکاری است. (انجمن آرا) : تحریش، بر یکدیگر برآغالیدن شکره. (المصادر زوزنی). مسته، خورش شکره. (فرهنگ اسدی) : هر سواری طبل بازی داشت و سگ شکاری و بسیاری یوز و شکره و دام. (مجمل التواریخ و القصص). آموختن شکره آن باشد که چون بخوانندش بازآید. (راحهالصدور راوندی). از خوراسان بیامد و راه آورد و پیشکش بسیار آلت تجمل آورد از سراپردۀ جهرمی و نوبتی اطلس و سلاحهای نیکو و ساختهای مرصع و به جواهر واسبان تازی تنگ بسته و شکره... (راحه الصدور راوندی)
شکارچی. صیاد. شکاری. شکارگر. نخجیرگر. شکارکننده. صاید. قانص. قناص. (یادداشت مؤلف)، شکار. شکاری. صید. (یادداشت مؤلف) : با غلامان و آلت شکره کرد کار شکار و کار سره. عنصری. شغفی عظیم به شکره (و) یوز و سگ شکاری و باز و کبوتر داشت. (راحهالصدور راوندی). این فوج را نوبت بود برنشستند به تماشای شکره و راست براندند تا لب جیحون. (راحهالصدور راوندی)، پرندۀ شکاری از جنس باشه و از آن کوچکتر. (آنندراج) (برهان) (ناظم الاطباء). مرغ شکاری که معروفست. (غیاث). اشکره. مرغ شکاری. (یادداشت مؤلف). مرغان شکارکننده. (فرهنگ اوبهی). همان اشکره مرغ شکاری است. (انجمن آرا) : تحریش، بر یکدیگر برآغالیدن شکره. (المصادر زوزنی). مسته، خورش شکره. (فرهنگ اسدی) : هر سواری طبل بازی داشت و سگ شکاری و بسیاری یوز و شکره و دام. (مجمل التواریخ و القصص). آموختن شکره آن باشد که چون بخوانندش بازآید. (راحهالصدور راوندی). از خوراسان بیامد و راه آورد و پیشکش بسیار آلت تجمل آورد از سراپردۀ جهرمی و نوبتی اطلس و سلاحهای نیکو و ساختهای مرصع و به جواهر واسبان تازی تنگ بسته و شکره... (راحه الصدور راوندی)
دام شکارچی در آب یا در خشکی. (از اقرب الموارد). فخ. کمین. دام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هرچه مثل دام و تور و سوراخ سوراخ باشد. (فرهنگ نظام). ج، شبک و شباک. (اقرب الموارد) ، چاههای نزدیک به هم. (از منتهی الارب) : هجمنا علی شبکه، یعنی حمله بر چاههای نزدیک به هم بردیم. (از اقرب الموارد). چاههای نزدیک به هم که به یکدیگر راه داشته باشد. (از متن اللغه) ، چاههای کم آب ظاهرو نمایان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زمین بسیارچاه. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). در صحاح آمده است که شاید وجه تسمیۀ چاهها به شباک از روی زیادی و نزدیکی آنها با یکدیگر در روی زمین باشد. (از اقرب الموارد) ، سوراخ کلاکموش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رأس. ج، شبک. (از ذیل اقرب الموارد) ، مجمع لغوی مصر آن را بر تور سر زنان که جهت حفظ آشفتگی موی به سر بندند اطلاق کرده است. (از متن اللغه) ، رشتۀ لوله های آب شهر را نیز شبکه خوانند. (از متن اللغه)
دام شکارچی در آب یا در خشکی. (از اقرب الموارد). فخ. کمین. دام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هرچه مثل دام و تور و سوراخ سوراخ باشد. (فرهنگ نظام). ج، شبک و شباک. (اقرب الموارد) ، چاههای نزدیک به هم. (از منتهی الارب) : هجمنا علی شبکه، یعنی حمله بر چاههای نزدیک به هم بردیم. (از اقرب الموارد). چاههای نزدیک به هم که به یکدیگر راه داشته باشد. (از متن اللغه) ، چاههای کم آب ظاهرو نمایان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زمین بسیارچاه. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). در صحاح آمده است که شاید وجه تسمیۀ چاهها به شباک از روی زیادی و نزدیکی آنها با یکدیگر در روی زمین باشد. (از اقرب الموارد) ، سوراخ کلاکموش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رأس. ج، شَبَک. (از ذیل اقرب الموارد) ، مجمع لغوی مصر آن را بر تور سر زنان که جهت حفظ آشفتگی موی به سر بندند اطلاق کرده است. (از متن اللغه) ، رشتۀ لوله های آب شهر را نیز شبکه خوانند. (از متن اللغه)
چرخ چاه و آن چوبی گرد باشد که بر آن جویچه مانندی کنده و رسن بر وی گذاشته آب کشند. (منتهی الارب). چرخ چاه که با آن آب کشند. ج، بکر، بکرات. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). چرخ چاه. (مهذب الاسماء). چرخی که بر سر چاه نصب کنند. (غیاث) : و هی عجلات تکون للواحده منهن أربع بکرات کباّر. (ابن بطوطه، ارابه ها یا چرخهایی است که یکی از آنها چهار چرخ بزرگ دارد. (از یادداشت مؤلف). رجوع به بکران شود: به لوح پای و به پا چاه و قرقره بکره به نایژه بمکوک و به تار و پود ثیاب. خاقانی.
تأنیث بکر. قال ابوعبید: البکر من الابل بمنزله الفتی من الناس و البکره بمنزله الفتاه. (از منتهی الارب)
چرخ چاه و آن چوبی گرد باشد که بر آن جویچه مانندی کنده و رسن بر وی گذاشته آب کشند. (منتهی الارب). چرخ چاه که با آن آب کشند. ج، بَکَر، بکرات. (ناظم الاطباء) (از آنندراج). چرخ چاه. (مهذب الاسماء). چرخی که بر سر چاه نصب کنند. (غیاث) : و هی عجلات تکون للواحده منهن أربع بکرات کباَّر. (ابن بطوطه، ارابه ها یا چرخهایی است که یکی از آنها چهار چرخ بزرگ دارد. (از یادداشت مؤلف). رجوع به بکران شود: به لوح پای و به پا چاه و قرقره بکره به نایژه بمکوک و به تار و پود ثیاب. خاقانی.
تأنیث بَکر. قال ابوعبید: البکر من الابل بمنزله الفتی من الناس و البکره بمنزله الفتاه. (از منتهی الارب)
شبکیه. تورینه. در اصطلاح تشریح، پردۀ نازکی است که از رشته های عصبی است و از پرد (قرص بصری) تا آوه امتداد دارد. از آن به بعد هم باز سطح داخلی موئین کرپ (جسم هدبی) و سطح خلفی ایرسا (عنبیه) را نیزمیپوشاند منتهی در این دو محل خیلی نازک و ساده میشود. و دیگر رشته های عصبی ندارد. این پرده از سمت داخل به پردۀ آبگینه (زجاجیه) و از طرف خارج به پارینه (مشیمیه) محدود میشود. شبکیه شفاف است و در چشم اشخاص زنده ارغوانی میباشد ولی در اثر روشنایی سفیدرنگ میشود. پس از مرگ رنگ آن رفته رفته خاکستری می گردد سرانجام سفید میشود. این پرده در محل داخل شدن پی بینایی و در حوالی آوه به مشیمیه می چسبد و در سایر جاها فقط با آن مجاور میباشد. چنانکه اشاره شد در سطح داخلی چشم درست در امتداد محور قدامی و خلفی آن قسمتی از شبکیه خیلی حساس است و چون رنگ آن نیز زرد است به آن ’زردلک’ میگویند. لکۀزرد بیضی شکل است و به اندازۀ یک تا دو میلیمتر میباشد. در مرکز خود یک فرورفتگی دارد که حساسترین نقاطشبکیه است و به آن گودال مرکزی میگویند. در سه میلیمتری داخلی این ناحیه، قرص بصری قرار دارد که محل داخل شدن پی بینایی در چشم است و به شکل دایره میباشد. رنگش سفید و قطرش 1/5 میلیمتر میباشد. اطراف این قرص از سایر قسمتهای شبکیه قدری برجسته تر است ولی مرکزآن به عکس گودتر میباشد و به آن گودی طبیعی میگویند. در همین جا است که رگهای شبکیه داخل چشم میشوند. ساختمان شبکیه خیلی مفصل است و اگر قطعی از آن را زیرمیکروسکپ نگاه کنیم ده طبقۀ مختلف در آن خواهیم دید و بطور خلاصه شبکیه پردۀ حساس کرۀ چشم است که درون آن را میپوشاند و شامل دو بخش خلفی و قدامی است: 1- بخش خلفی، این بخش شبکیۀ اصلی را تشکیل میدهد و در آن دو قسمت متمایز از هم میتوان تشخیص داد که یکی را لکۀ زرد و دیگری را نقطۀ کور میخوانند. لکۀ زرد بیضی شکل است و وسط آن اندکی فرورفته است. این قسمت در قطب خلفی کرۀ چشم جای دارد و نقطۀ کور محل ورود عصب بینائی به چشم میباشد که به شکل دایره است رنگش سفید و قطرش 1/5 میلیمتر است. 2- بخش قدّامی که سطح داخلی جسم مژکی و عنبیه را میپوشاند. در ضخامت پردۀ شبکیه سه لایۀ متمایز از هم میتوان تشخیص داد که از بیرون به درون عبارتند از: الف - لایۀ سلولهای حسی، در این لایه سلولهایی وجود دارد که از امواج نورانی تحریک و متأثر میشود و به سلولهای بینایی موسوم است. سلولهای بینایی به دو دسته تقسیم میشوند. سلولهای استوانه ای و سلولهای مخروطی. سلولهای استوانه ای سلولهایی هستند که زائده هاشان استوانه ای است و سلولهای مخروطی دارای زائده های مخروطی شکل میباشد. زائده های استوانه ای و مخروطی سلولهای بینایی مجاور لایۀ رنگی قرار دارند که فقط از یک ردیف سلول ساخته شده. ب - لایۀ سلولهای دوقطبی، نرونهای این لایه عمود بر سطح شبکیه قرار گرفته اند و دندریت ساده یا منشعب آنها با سلولهای بینایی مجاور است. آکسون آنها با دندریت سلولهای چندقطبی لایۀ داخلی، سیناپس را تشکیل میدهد. ج - لایۀ سلولهای چندقطبی بسیار نازک است و در سراسر شبکیه فاقد غلافهای میلین و شوان میباشد. بین لایۀ سلولهای حسی و سلولهای دوقطبی نرونهای رابط بطور عرضی وجود دارد. لکۀ زرد، ساختمان آن با دیگر قسمتهای شبکیه متفاوت است. در این ناحیه زائده های استوانه ای سلولهای استوانه ای وجود ندارد و زائده های مخروطی باریک تر و درازتر است و از هم فاصله بیشتری دارد. سلولهای چندقطبی لکۀ زرد، هر یک با یکی از سلولهای دوقطبی مربوط میشود و هر سلول دوقطبی با یک سلول که زائدۀ مخروطی دارد، ارتباط پیدا میکند. امواج نورانی در لکۀ زرد مستقیماً به زائده های مخروطی میرسند و آنها را تحریک میکنند. نقطۀ کور، محل ورود عصب بینائی است. در این نقطه از شبکیه، سلولهای حسی وجود ندارد و آنجا فقط تارهای عصبی که فاقد غلاف میلین اند دیده میشود. این قسمت چون فاقد سلولهای بینائی است به نقطۀ کور موسوم شده و هر تصویر که روی این نقطه بیفتد دیده نمی شود
شبکیه. تورینه. در اصطلاح تشریح، پردۀ نازکی است که از رشته های عصبی است و از پرد (قرص بصری) تا آوه امتداد دارد. از آن به بعد هم باز سطح داخلی موئین کرپ (جسم هدبی) و سطح خلفی ایرسا (عنبیه) را نیزمیپوشاند منتهی در این دو محل خیلی نازک و ساده میشود. و دیگر رشته های عصبی ندارد. این پرده از سمت داخل به پردۀ آبگینه (زجاجیه) و از طرف خارج به پارینه (مشیمیه) محدود میشود. شبکیه شفاف است و در چشم اشخاص زنده ارغوانی میباشد ولی در اثر روشنایی سفیدرنگ میشود. پس از مرگ رنگ آن رفته رفته خاکستری می گردد سرانجام سفید میشود. این پرده در محل داخل شدن پی بینایی و در حوالی آوه به مشیمیه می چسبد و در سایر جاها فقط با آن مجاور میباشد. چنانکه اشاره شد در سطح داخلی چشم درست در امتداد محور قدامی و خلفی آن قسمتی از شبکیه خیلی حساس است و چون رنگ آن نیز زرد است به آن ’زردلک’ میگویند. لکۀزرد بیضی شکل است و به اندازۀ یک تا دو میلیمتر میباشد. در مرکز خود یک فرورفتگی دارد که حساسترین نقاطشبکیه است و به آن گودال مرکزی میگویند. در سه میلیمتری داخلی این ناحیه، قرص بصری قرار دارد که محل داخل شدن پی بینایی در چشم است و به شکل دایره میباشد. رنگش سفید و قطرش 1/5 میلیمتر میباشد. اطراف این قرص از سایر قسمتهای شبکیه قدری برجسته تر است ولی مرکزآن به عکس گودتر میباشد و به آن گودی طبیعی میگویند. در همین جا است که رگهای شبکیه داخل چشم میشوند. ساختمان شبکیه خیلی مفصل است و اگر قطعی از آن را زیرمیکروسکپ نگاه کنیم ده طبقۀ مختلف در آن خواهیم دید و بطور خلاصه شبکیه پردۀ حساس کرۀ چشم است که درون آن را میپوشاند و شامل دو بخش خلفی و قدامی است: 1- بخش خَلْفی، این بخش شبکیۀ اصلی را تشکیل میدهد و در آن دو قسمت متمایز از هم میتوان تشخیص داد که یکی را لکۀ زرد و دیگری را نقطۀ کور میخوانند. لکۀ زرد بیضی شکل است و وسط آن اندکی فرورفته است. این قسمت در قطب خلفی کرۀ چشم جای دارد و نقطۀ کور محل ورود عصب بینائی به چشم میباشد که به شکل دایره است رنگش سفید و قطرش 1/5 میلیمتر است. 2- بخش قُدّامی که سطح داخلی جسم مژکی و عنبیه را میپوشاند. در ضخامت پردۀ شبکیه سه لایۀ متمایز از هم میتوان تشخیص داد که از بیرون به درون عبارتند از: الف - لایۀ سلولهای حسی، در این لایه سلولهایی وجود دارد که از امواج نورانی تحریک و متأثر میشود و به سلولهای بینایی موسوم است. سلولهای بینایی به دو دسته تقسیم میشوند. سلولهای استوانه ای و سلولهای مخروطی. سلولهای استوانه ای سلولهایی هستند که زائده هاشان استوانه ای است و سلولهای مخروطی دارای زائده های مخروطی شکل میباشد. زائده های استوانه ای و مخروطی سلولهای بینایی مجاور لایۀ رنگی قرار دارند که فقط از یک ردیف سلول ساخته شده. ب - لایۀ سلولهای دوقطبی، نرونهای این لایه عمود بر سطح شبکیه قرار گرفته اند و دندریت ساده یا منشعب آنها با سلولهای بینایی مجاور است. آکسون آنها با دندریت سلولهای چندقطبی لایۀ داخلی، سیناپس را تشکیل میدهد. ج - لایۀ سلولهای چندقطبی بسیار نازک است و در سراسر شبکیه فاقد غلافهای میلین و شوان میباشد. بین لایۀ سلولهای حسی و سلولهای دوقطبی نرونهای رابط بطور عرضی وجود دارد. لکۀ زرد، ساختمان آن با دیگر قسمتهای شبکیه متفاوت است. در این ناحیه زائده های استوانه ای سلولهای استوانه ای وجود ندارد و زائده های مخروطی باریک تر و درازتر است و از هم فاصله بیشتری دارد. سلولهای چندقطبی لکۀ زرد، هر یک با یکی از سلولهای دوقطبی مربوط میشود و هر سلول دوقطبی با یک سلول که زائدۀ مخروطی دارد، ارتباط پیدا میکند. امواج نورانی در لکۀ زرد مستقیماً به زائده های مخروطی میرسند و آنها را تحریک میکنند. نقطۀ کور، محل ورود عصب بینائی است. در این نقطه از شبکیه، سلولهای حسی وجود ندارد و آنجا فقط تارهای عصبی که فاقد غلاف میلین اند دیده میشود. این قسمت چون فاقد سلولهای بینائی است به نقطۀ کور موسوم شده و هر تصویر که روی این نقطه بیفتد دیده نمی شود
هر چیز سوراخ سوراخ، تور ماهی گیری، در فارسی چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم را گویند که در یک رشته کار کنند، بانکی مجموعه سازمانی به هم پیوسته با هدف اجرای عملیات بانکی، کامپیوتری تعدادی کامپ
هر چیز سوراخ سوراخ، تور ماهی گیری، در فارسی چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم را گویند که در یک رشته کار کنند، بانکی مجموعه سازمانی به هم پیوسته با هدف اجرای عملیات بانکی، کامپیوتری تعدادی کامپ