جدول جو
جدول جو

معنی شبک - جستجوی لغت در جدول جو

شبک
دوک، بادریسۀ دوک
تصویری از شبک
تصویر شبک
فرهنگ فارسی عمید
شبک
هر چیز سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، دام صیاد، شبکه
تصویری از شبک
تصویر شبک
فرهنگ فارسی عمید
شبک
(تَ)
منصرف شدن از کاری. (ذیل اقرب الموارد) ، در هم شدن و داخل شدن چیزی در چیزی دیگر. (از اقرب الموارد). درآمیختن و به یکدیگر درآوردن. (منتهی الارب) : شبکت اصابعی بعضها فی بعض، انگشتانم را در یکدیگر داخل کردم. (از اقرب الموارد) ، در هم شدن و مخلوط شدن امور در یکدیگر و اشتباه وخلط گردیدن آنها. (از اقرب الموارد) ، درآمیختن ظلمت و تاریکی. (از ذیل اقرب الموارد) ، نیک ظاهر شدن ستارگان. (از ذیل اقرب الموارد) ، درهم شدن ستارگان در یکدیگر از بسیاری آنچه نمایان شده است. (از ذیل اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
شبک
(شَ بَ)
دندانه های شانه. (از اقرب الموارد) (از متن اللغه) (از منتهی الارب) (از محیط المحیط) ، جمع واژۀ شبکه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به شبکه شود
لغت نامه دهخدا
شبک
(شِ)
دوک و بادریسۀ دوک را گویند و آن چیزی است از چرم یا چوب تنک که برگلوی دوک مضبوط سازند. (برهان) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
شبک
(شِ)
بنو شبک، نام بطنی است. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
شبک
درهمی توهم رفتن، فروبردن اندرکردن دام، دندانه های شانه پارسی تازی گشته چیک چوبک (چیق) در آمیختن به یکدیگر در آوردن چیزی را. دوک، چیزیست از چوب تنک یا چرم که بر گلوی دوک مضبوط سازند بادریسه دوک
فرهنگ لغت هوشیار
شبک
((شَ))
درآمیختن، به یکدیگر در آوردن چیزی را
تصویری از شبک
تصویر شبک
فرهنگ فارسی معین
شبک
((شَ بَ))
دام صیاد، دندانه های شانه
تصویری از شبک
تصویر شبک
فرهنگ فارسی معین
شبک
((ش بْ))
دوک، ریسه
تصویری از شبک
تصویر شبک
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از شبکه
تصویر شبکه
هر چیز سوراخ سوراخ، تور ماهیگیری، دام صیاد
چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم که در یک رشته کار می کنند، مفرد واژۀ شباک و شبکات،
فرهنگ فارسی عمید
(شَبَ کَ)
نام سه آب دیگر است مر بنی نمیر را. ونام چاه و آبهای دیگر نیز باشد. (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(شَ)
شب کوک. شب کوکه. شب کوکا. گدایی را گویند که شبها بر پشته یا درختی که در میان محله واقع باشد برآید و به آواز بلند نام مردم محل رابرد و دعا کند تا به او صدقه دهند. (فرهنگ نظام)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ کَ)
دام شکارچی در آب یا در خشکی. (از اقرب الموارد). فخ. کمین. دام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). هرچه مثل دام و تور و سوراخ سوراخ باشد. (فرهنگ نظام). ج، شبک و شباک. (اقرب الموارد) ، چاههای نزدیک به هم. (از منتهی الارب) : هجمنا علی شبکه، یعنی حمله بر چاههای نزدیک به هم بردیم. (از اقرب الموارد). چاههای نزدیک به هم که به یکدیگر راه داشته باشد. (از متن اللغه) ، چاههای کم آب ظاهرو نمایان. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب) ، زمین بسیارچاه. (از اقرب الموارد) (از منتهی الارب). در صحاح آمده است که شاید وجه تسمیۀ چاهها به شباک از روی زیادی و نزدیکی آنها با یکدیگر در روی زمین باشد. (از اقرب الموارد) ، سوراخ کلاکموش. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، رأس. ج، شبک. (از ذیل اقرب الموارد) ، مجمع لغوی مصر آن را بر تور سر زنان که جهت حفظ آشفتگی موی به سر بندند اطلاق کرده است. (از متن اللغه) ، رشتۀ لوله های آب شهر را نیز شبکه خوانند. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ کَ / کِ)
شبکه. این اصطلاح برای خطوط متعدد و کثیر و متقاطع تلفن و راه آهن و تلگراف و لوله های آب که در ناحیتی محدود یا وسیع نصب شده باشد (برحسب مورد) به کار رود
لغت نامه دهخدا
(شُ کَ)
قرابت و خویشاوندی. (از اقرب الموارد). قرابت: بینهما شبکه، میان آن دو قرابت و نسبت است. (از منتهی الارب) (از متن اللغه) (از ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(شَ بَ)
منسوب به شبک
لغت نامه دهخدا
(اِ مِ)
بیکدیگر درآمدن چیزی و درآویختن از چیزی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در همدیگر کردن انگشتان و چیزهای طولانی در یکدیگر درآوردن. (غیاث اللغات). مطاوعهشبک، درآویخته شدن و درآمدن بعض چیزی در بعض دیگر. (از اقرب الموارد). اشتباک و اختلاط، داخل شدن بعض چیزی در بعض دیگر. (از المنجد) ، درهم شدن کارها. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). اختلاط و تداخل و التباس امور. (از اقرب الموارد). التباس سخن و کارها. (از المنجد). اختلاط. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از شبکور
تصویر شبکور
کسی که شب جایی را نبیند، خفاش
فرهنگ لغت هوشیار
هر چیزی که دارای شبکه باشد آنچه که روزنه های شبکه مانند داشته باشد
فرهنگ لغت هوشیار
درویش فقیر، درویشی که شب روی بلندی رود و باواز بلند مردم را دعا کند و صدقه خواهد
فرهنگ لغت هوشیار
درویش فقیر، درویشی که شب روی بلندی رود و باواز بلند مردم را دعا کند و صدقه خواهد
فرهنگ لغت هوشیار
جایی که پرندگان در آن جا سکونت کنند آشیانه. توضیح ظاهرا همین کلمه است که به صور بکند و نکند تحریف شده (دهخدا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکره
تصویر شبکره
پارسی تازی گشته شبکور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکاری
تصویر شبکاری
عمل شبکار کار کردن در شب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکه جاسوسی
تصویر شبکه جاسوسی
سازمان نیشگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکوری
تصویر شبکوری
یکی از بیماری های چشم که بیمار شبها جایی را نمی بیند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکیات الجنحه
تصویر شبکیات الجنحه
رگبالکان تیره رگبالک ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکیه
تصویر شبکیه
پرده حساس کره چشم را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکه
تصویر شبکه
هر چیز سوراخ سوراخ را گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکی
تصویر شبکی
سازمان نیشگی دامی دامیک پرویزنیک منسوب به شبک و شبکه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکار
تصویر شبکار
آن که در شب کار کند کارگری که در کارخانه هنگام شب به کار پردازد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شبکه
تصویر شبکه
((شَ بَ کَ یا کِ))
هر چیز سوراخ سوراخ، تور ماهی گیری، در فارسی چند مؤسسه یا دستگاه وابسته به هم را گویند که در یک رشته کار کنند، بانکی مجموعه سازمانی به هم پیوسته با هدف اجرای عملیات بانکی، کامپیوتری تعدادی کامپ
فرهنگ فارسی معین
تصویری از شبکه
تصویر شبکه
تار
فرهنگ واژه فارسی سره
کانال، تور، گروه، پنجره مشبک
فرهنگ واژه مترادف متضاد